خاطرات اسیر فلسطینی؛ «۵ هزار روز در برزخ»|۱۶- زندگی در سلول‌هایی که از قبر کوچکتر است!

خاطرات اسیر فلسطینی؛ «5 هزار روز در برزخ»|16- زندگی در سلول‌هایی که از قبر کوچکتر است!

زندانبانان در روز بیش از ۵ بار وحشیانه به سلول‌ها حمله می‌کردند و دست و پای ما را در سلول‌هایی که از قبر هم کوچکتر بود می‌بستند.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، «5 هزار روز در برزخ» عنوان کتابی است که «حسن سلامه» اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستان‌هایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندان‌های رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف می‌کند. حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور «یحیی عیاش» فرمانده گردان‌های عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد.

فصل‌های ابتدایی این کتاب شرایط بغرنج و عجیب اسرا در سلول‌های انفرادی را وصف می‌کند؛ سلول‌هایی با طول 2 متر و عرض یک متر که پر از انواع حشرات و حیوانات موذی و آزاردهنده است و اسرا دائما در معرض حملات شبانه نگهبانان قرار دارند. حسن سلامه که در یک عملیات کماندویی منجر به کشته و زخمی شدن ده‌ها صهیونیست شده بود به خوبی توضیح می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌های وحشتناک در زندان اما هرگز تسلیم نشد و دشمن را مجبور کرد تا به خواسته‌های او تن بدهد.

«خالد مشعل» رئیس سابق دفتر سیاسی جنبش حماس و رهبر این جنبش در خارج نیز مقدمه‌ای برای این کتاب تدوین کرده است.

ترجمه این کتاب در قالب نقل قول‌ از زبان نویسنده آن به صورت خلاصه در چند فصل ارائه می‌شود.

زندگی در قدیمی ترین زندان فلسطین اشغالی

به زندان بزرگ الرمله رسیدیم که مجموعه‌ای از زندان‌های دیگر همچون ایالون و نیتسان در آنجا بود و شامل سلول‌های انفرادی زیادی می‌شد. این زندان یکی از قدیمی‌ترین زندان‌ها در اراضی اشغالی محسوب می‌شود که در دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین تاسیس شد و تا امروز مورد استفاده قرار می‌گیرد. من این زندان را می‌شناختم اما بار اول بود که وارد انفرادی ایالون می‌شدم. پیش از این چند بار به بیمارستان زندان الرمله رفته بودم که البته فقط نام آن بیمارستان بود اما تفاوتی با سایر زندان‌ها نداشت.

این بیمارستان ویژه اسرای بیمار بود و بخش‌های مختلفی داشت که یک بخش آن متعلق به اسرای امنیتی بود. برادرم اکرم قبلا به این بیمارستان آمده بود؛ زمانی که در جریان بازجویی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و اوضاع جسمانی او ناگوار شده بود تا جایی که مثانه او منفجر شد. اکرم برای مدتی طولانی در این بیمارستان بستری بود تا زمانی که در معامله تبادل اسرا در سال 2011 آزاد شد. من در الرمله با وجود اینکه اسیر بودم و در سلول انفرادی زندگی می‌کردم اما احساس خوبی داشتم؛ زیرا اینجا یکی از قدیمی‌ترین شهرهای فلسطین است و آثار عربی و اسلامی این شهر کاملا مشهود است.

اجداد من همگی در این منطقه بودند و در روستایی به نام الخیمه زندگی می‌کردند تا این که در روز نکبت در سال 1948 مجبور شدند سرزمین خود را ترک کنند آواره شوند. تعدادی از آنها به اردن و تعدادی به کرانه باختری رفتند و خانواده من راهی غزه شدند. وقتی وارد زندان الرمله شدم انتظار داشتم به همان سلول قدیمی و تاریک که قبلا تعریف کرده بودم برگردم اما صهیونیست‌ها مرا به یک سلول انفرادی جدید بردند که وابسته به زندان ایالون بود و فاصله زیادی با سلول قبلی من داشت. زمانی که وارد این سلول شدم همه خاطرات گذشته برایم زنده شد.

وارد بخش تفتیش شدم که به آن بخش استقبال گفته می‌شد. در آنجا طبق معمول شروع به تفتیش من کردند و وسایلم را گرفتند. مدتی آنجا ماندم و برهنه‌ام کردند و من را گشتند. بعد از گذشت ساعاتی یک ماشین کوچک آمد و درحالی که دست و پاهایم بسته بود به انفرادی منتقل شدم. در کنار سلول من سلول‌هایی بود که روبروی یکدیگر قرار داشتند و زمانی که وارد شدم جمله‌ای عربی شنیدم که می‌گفت چه کسی آمده است؟ من پاسخ دادم که حسن سلامه هستم. متوجه شدم که در این قسمت بیش از 10 اسیر امنیتی وجود دارد که من همه آنها را می‌شناختم. آنها از من استقبال کردند و سلام و علیک کردیم.

در این قسمت ولید خالد که یک شاعر و نویسنده اهل کرانه باختری بود و همچنین صالح دار موسی یا ابوجابر که قبلا درباره او صحبت کرده بودم حضور داشتند. محمود عیسی، محمد جمال، ایاد فنونه، هشام الشرباتی و ... از برادران اسیری بودند که در این بخش از زندان ایالون در انفرادی حبس شده بودند. من واقعا از اینکه در جمع این اسرا قرار گرفتم احساس خوشحالی می‌کردم. آنها از اخبار خود مرا آگاه می‌کردند و من هم از اخبارم به آنها می‌گفتم. زندانبانان اجازه نمی‌دادند که ما با هم صحبت کنیم و فریاد می‌کشیدند و ما را تهدید می‌کردند.

زندگی در سلول‌هایی که کوچکتر از قبر است

ولید خالد که شاعر و نویسنده بود قصیده‌ای برایم سرود و محمود عیسی با صدای خوبش برایم خواند. بعد از مدتی یکی از برادران از جنبش جهاد اسلامی را به بخش ما آوردند. در این بخش 25سلول وجود داشت که روبروی هم بودند. این سلول‌ها مساحت خیلی کمی داشتند به طوری که عرض هر یک از آنها به یک و نیم متر می‌رسید. همچنین این قسمت کاملا محافظت شده بود و فضای خیلی تنگ و بسته‌ای داشت و پنجره‌های بسیار کوچکی برای ورود هوا در آن قرار داده بودند. نفس کشیدن در اینجا خیلی سخت بود.

یک حمام در این قسمت بود که همه بخار آن وارد سلول‌ها می‌شد و هیچ منفذی وجود نداشت که این بخار و بوی حمام از آنجا خارج شود. ما احساس می‌کردیم در قبر هستیم به ویژه در فصل تابستان که گرما خیلی شدید می‌شد. مشکل دیگری که وجود داشت این بود که حیاط زندان که برای استراحت ما را به آنجا می‌بردند نیز بسیار کوچک و به اندازه یک اتاق بود و نمی‌توانستیم در آن راه برویم یا ورزش کنیم. برای هر اسیر یک حیاط جدا بود که فضای بسته و کوچکی داشت و ما حتی هنگام استراحت در خارج از سلول نیز نمی‌توانستیم یکدیگر را ببینیم. ما را به مدت یک ساعت در حیاط نگه می‌داشتند و نام این کار استراحت کردن بود.

قانون این بخش آن بود که دست اسرا را از پشت می‌بستند و این واقعا عذاب‌آور بود. آنها حتی پاهای ما را نیز می‌بستند و این کار در طول روز بیش از 5 بار تکرار می‌شد و تا سال‌ها این وضع ادامه داشت. غذایی که برای ما می‌آوردند بسیار کمتر از چیزی بود که طبق قانون باید به اسرا بدهند و اداره زندان بدترین رفتار را با ما داشت و به هیچ یک از درخواست‌های ما توجه نمی‌شد. تنها چیزی که درد و رنج ما را کم می‌کرد این بود که کنار هم بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. همچنین مشغول خواندن کتاب‌هایی بودیم که از صلیب سرخ برایمان آورده بودند.

یکی از امور بسیار آزاردهنده در این سلول‌ها این بود که زندانبانان به طرز وحشیانه‌ای هر زمانی که می‌خواستند به سلول حمله و ما را برهنه و شروع به تفتیشمان می‌کردند و سپس سلول را به هم می‌ریختند انگار که یک بمب اینجا منفجر شده است. مراحل تفتیش بیش از 2 ساعت طول می‌کشید و در تمام این مدت ما درحالی که دستمانمان از پشت بسته بود روی زمین می‌نشستیم.

ادامه دارد..........

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon