خاطرات اسیر فلسطینی؛ «۵ هزار روز در برزخ»|۱۸- بازگشت به سلول سیاه عسقلان و هم‌بند شدن با زندانیان روانی

خاطرات اسیر فلسطینی؛ «5 هزار روز در برزخ»|18- بازگشت به سلول سیاه عسقلان و هم‌بند شدن با زندانیان روانی

این دومین باری بود که به سلول زندان عسقلان برمی‌گشتم؛ سلول‌هایی کوچک که نمی‌توانستیم تکان بخوریم و برای مدتی طولانی ثابت می‌نشستیم.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، «5 هزار روز در برزخ» عنوان کتابی است که «حسن سلامه» اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستان‌هایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندان‌های رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف می‌کند. حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور «یحیی عیاش» فرمانده گردان‌های عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد.

فصل‌های ابتدایی این کتاب شرایط بغرنج و عجیب اسرا در سلول‌های انفرادی را وصف می‌کند؛ سلول‌هایی با طول 2 متر و عرض یک متر که پر از انواع حشرات و حیوانات موذی و آزاردهنده است و اسرا دائما در معرض حملات شبانه نگهبانان قرار دارند. حسن سلامه که در یک عملیات کماندویی منجر به کشته و زخمی شدن ده‌ها صهیونیست شده بود به خوبی توضیح می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌های وحشتناک در زندان اما هرگز تسلیم نشد و دشمن را مجبور کرد تا به خواسته‌های او تن بدهد.

«خالد مشعل» رئیس سابق دفتر سیاسی جنبش حماس و رهبر این جنبش در خارج نیز مقدمه‌ای برای این کتاب تدوین کرده است.

ترجمه این کتاب در قالب نقل و قول‌ از زبان نویسنده آن به صورت خلاصه در چند فصل ارائه می‌شود.

بازگشت به سلول سیاه عسقلان

سهم من در این جابجایی، انتقال به بدترین سلول انفرادی در آن زمان بود، یعنی سلول زندان عسقلان که در این بخش «ابو اسلام صالح دار موسی» از رهبران حماس در کرانه باختری نیز حبس بود. او اهل رام‌الله بود و در زمان انتفاضه الاقصی (انتفاضه دوم در سال 2000) بازداشت و چندین بار به حبس ابد محکوم شده بود. به این ترتیب من از سلول ایالون خارج شدم و بار دیگر بعد از چند سال به سلول زندان عسقلان برگشتم. اما اتفاق خوبی که در این دوره برایم افتاد دیدار با «ابراهیم حامد» از فرماندهای برجسته گردان‌های عزالدین القسام (شاخه نظامی حماس) بود و خیلی با هم صحبت کردیم.

این دومین باری بود که به سلول عسقلان برمی‌گشتم و قبلا با شما درباره این سلول سیاه صحبت کرده بودم. این بار برادر صالح دار موسی که همراه من از سلول زندان ایالون آمده بود به یکی از سلول‌های عسقلان منتقل شد. این سلول‌ها خیلی کوچک بودند به طوری که نمی‌توانستیم تکان بخوریم و برای مدتی طولانی ثابت می‌نشستیم. ولید خالد را که همان اسیر شاعر و نویسنده بود و برایتان تعریف کردم را نیز در این قسمت دیدم و بسیار خوشحال شدم و از طریق پنجره کوچکی که در حیاط زندان وجود داشت با هم حرف می‌زدیم. او یک زندانی اداری بود اما مسئولان زندان وی را به بخش انفرادی منتقل کرده بودند. ولید خالد اکنون یکی از رهبران جنبش حماس است. علاوه بر آن عبدالله البرغوثی که در بخش قبل برایتان گفتم نیز در این بخش از زندان عسقلان بود و سلول او فاصله زیادی با سلول من داشت. ما در زمان استراحت و وقتی که به حیاط‌های کوچک و بسته می‌رفتیم می‌توانستیم با صدای بلند باهم صحبت کنیم اما یکدیگر را نمی‌دیدیم.

شرایط واقعا اسف‌بار بود اما ما با نیروی اراده و ایمان قوی در برابر همه سختی‌ها ایستادگی می کردیم. میزان رطوبت در سلول‌ها وحشتناک بود و دیوارها دائما عرق می‌کرد و ما برای اینکه کمی خنک شویم به حمام می‌رفتیم اما اوضاع بدتر می‌شد؛ زیرا بخار حمام رطوبت را تشدید می‌کرد. در این سلول همانطور که گفتم مساحت به اندازه‌ای کم بود که نمی‌توانستیم تکان بخوریم و هیچ منفذی برای ورود و خروج هوا نبود و من آرزو می‌کردم هیچکس در این سلول‌ها نباشد. هیچ چاره‌ای نبود و راهی جز تحمل کردن وجود نداشت. ما هیچ گزینه‌ای برای خارج شدن از این جهنم نداشتیم و تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم اعتراض و شکایت و اعتصاب غذا بود که البته هیچ نتیجه‌ای نداشت. بعد از گذشت چند ماه وارد زندان جدیدی به نام ریمون شدیم.

ماجراهای سلول زندان ریمون

اولین باری بود که وارد زندان ریمون می‌شدم و اینجا برایم جدید بود. این زندان به 3 قسمت تقسیم می‌شد و در هریک از آنها 5 سلول وجود داشت. در این سلول «جهاد یغمور» اسیر امنیتی از قدس که در معامله تبادل اسرا آزاد شد کنار من بود و فرصت داشتم با او صحبت کنم. بعد از مدتی کاملا در این بخش تنها شدم و اطرافم زندانیان جنایی یهودی و عرب حضور داشتند که جرمشان قاچاق مواد مخدر و تجاوز و ... بود. آنها شبانه‌روز فریاد می‌زدند و دشنام می‌دادند تا یک بسته سیگار بگیرند. این زندانیان نه خودشان می‌خوابیدند نه می‌گذاشتند ما بخوابیم و دائم در حال فحاشی با الفاظ زشت و زننده بودند.

در مدت 7 ماهی که در سلول زندان ریمون بودم اسرای زیادی آمدند و رفتند که یکی از آنها «عطوه العمور» بود که در جریان عملیات دستگیری گلعاد شالیط، سرباز صهیونیست، بازداشت و به انفرادی منتقل شده بود. حضور این اسرا کمی رنج‌هایم را کاهش می‌داد اما در نهایت باید در این سلول تنها زندگی‌ می‌کردم. اصرار داشتم که هر روز صبح در زمان استراحت که به حیاط می‌رفتیم ورزش کنم اما شرایط خیلی سخت بود و زندانبانان دست و پایم را از پشت می‌بستند و نمی‌توانستم تکان بخورم. از آنها می‌خواستم که دست و پایم را حداقل از جلو ببندند اما قبول نمی‌کردند. بنابراین تصمیم گرفتم دیگر به حیاط نروم و برای مدت طولانی در سلول بمانم تا این مشکل حل شود. بعد از آن مدیر زندان که نامش «بوردا» بود و به بدرفتاری شهرت داشت نزد من آمد و با هم صحبت کردیم و در نهایت موافقت کرد تا دست و پایم را از جلو ببندند.

در آن دوره شروع به ورزش کردم و در کنارش کتاب هم می‌خواندم. صلوات و استغفار و عبادت نیز در اولویت برنامه‌هایم بود و از این طریق روحیه خودم را برای استقامت و پایداری افزایش می‌دادم. اخبار و برنامه‌های اسرا را از طریق رادیو پیگیری می‌کردم. مساحت این سلول کمی بیشتر از سلول‌های قبلی بود و به 3 متر می‌رسید و می‌توانستم کمی داخلش راه بروم. من به قدم زدن در مساحت کم عادت کرده بودم و در این سلول می‌توانستم ورزش کنم. در طول روز زندانبانان بیش از 5 بار به سلول حمله می‌کردند و دست و پایم را می‌بستتند و شروع به تفتیشم می‌کردند.

برای مقاومت در برابر این شرایط اسفبار نیاز به ایمانی راسخ داشتم تا به خودم یادآوری کنم که ما آرمانی عادلانه داریم و این رژیم اشغالگر و سرکوبگر به خواست خدا نابود خواهد شد. اقدامات مسئولان زندان رژیم اشغالگر علیه من از روی کینه و عقده بود تا اراده من را بشکنند اما من نباید تسلیم می‌شدم تا برایم دلسوزی کنند بلکه باید این وضعیت خشم من را از دشمن بیشتر می‌کرد و لبخند می‌زدم تا آنها را عصبانی کنم. پایه و اساس استواری و مقاومت در برابر این شرایط آن بود که مطمئن باشی برحق هستی و ریشه‌های تو در فلسطین است و دشمن هیچ ریشه‌ای در سرزمین ما ندارد و در نهایت نابود خواهد شد.

ادامه دارد..........

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon