«ایهام در شعرِ نو»؛ نگاهی به شعرهای سیدعلی موسوی گرمارودی در سالروز تولدش
در شعر نو شاعران برجستهٔ آیینیسرا یا مذهبی و مکتبی چون موسوی گرمارودی که طبیعی است تأکیدِ بیشتری به سنّتها دارند نیز، توجّه به آرایههای ادبی کهن پررنگ است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علی موسوی گرمارودی را میتوان از پیشگامان شعر انقلاب اسلامی و از معماران این بنا دانست. او از معدود شاعران نوپرداز است که در سالهای پیش از انقلاب با گرایشهای دینی به میدان آمد و با اشعارش، از این ارزشها پاسداری کرد؛ رویهای که در آثار او در سالهای پس از انقلاب نیز دیده میشود.
موسوی گرمارودی از جمله شاعران پرکار در دهههای مختلف بوده است که اشعار او را میتوان در ساحت شعر سنتی و شعر سپید و نو بررسی کرد. محمدکاظم کاظمی در یادداشتی درباره این تنوع در شعر او نوشته است: او علاوه بر پرکار بودن، شاعری جامعالاطراف است، بدین معنی که در غالب قالبها و موضوعات رایج در شعر این سالها صاحب اثر است. چنین است که ما ناگزیر به ارزیابی شعر دو گرمارودی هستیم، گرمارودیِ نوپرداز و گرمارودیِ کهنسرا. و جالب این که بیشتر سرودههای این شاعر، در دو قطب نسبتاً بارز و دور از هم جای گرفتهاند، در شعر سپید و قصیده. احمدرضا بهرامپور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی به مناسبت تولد هشتاد و یکسالگی موسوی گرمارودی، نگاهی انداخته است به اشعار او در حوزه شعر نو که در ادامه میخوانید:
در هر سبک و مکتبِ شعری، برخی از تمهیدات و ترفندهای ادبی برجستگیِ بیشتری مییابند و فعّالتر میشوند. فیالمثل در شعرِ سبکِ خراسانی از میانِ آرایههای ادبی، تأکید و تکیه بیشتر بر تشبیه و کنایه و مجاز و برخی آرایههای لفظی یا موسیقایی (بهویژه سجع و جناس) است. در سبکِ آذربایجانی یا ارّانی و در نهایت عراقی در کنارِ آرایههای لفظی، بیشتر توجّه بر انواعِ آرایههای معنایی (معنوی) بهویژه ایهام، تلمیح، متناقضنمایی و... است. در شعرِ نو و نیمایی، که طرحی تازه و تجدیدِنظری جدّی در مبانی و معیارهای شعرِ فارسی است، از اولویّت و اهمیّتِ بسیاری از آرایههای سنتی کاسته میشود. در این دوره بیشتر بر ثبتِ جزئیّاتِ گفتوگو، حالاتِ نمایشی، توصیفِ دقیقِ زمان و مکان ونیز بیان نمادین، تأکید میشود.
نیما بهصراحت، بیزاریِ خود از آرایههای ادبیِ کهن را ابراز داشته است. او جایی مینویسد: «علمِ بدیع به ظلمات شباهتدارد» (نامهها، بهکوشش سیروسِ طاهباز، انتشاراتِ علم، 1376، ص147). و جای دیگر آورده: «صرف و نحو و بیان و بدیع» «تلقیناتِ شیطان» است (همان، ص 219)؛ نیز دربابِ علمِ بدیع میگوید: «علمی که نقصانِ فهم و گمراهی را از اعقاب گرفته به اَخلاف میدهد» (همان، ص 411). از میانِ شاعرانِ بزرگِ امروز، فروغ بههماننسبت که مدرنتر از دیگران است، از آرایههای سنّتی کمتر بهره برده و در مقابل، سپهری که شعرش از لحاظِ زبانی به شعرِ فروغ نزدیک است، بیشتر، اما پوشیده و روان از آرایههای بدیعیِ کهن بهره برده است.
اخوان نیز که از خراسان به یوش پُلزده بود، از آرایههای شعرِ دیروز برای اعتلایِ ظرافتها و ظرفیّتهای بلاغیِ شعرش بسیار بهره میگیرد. کافی است به سرآغازِ شعرِ «کَرَکِ» او دقیقکنیم: بَدَهبَدبَد... چه امیدی چه ایمانی؟ کَرَک جان! خوب میخوانی... درست است که «بَدَهبَدبَد»، به آوا یا نامآوای بلدرچین اشاره دارد، اما همزمان بهگونهای ایهامی به «بد» بودنِ اوضاع و نابسامانیِ سالهای «شک و بد و بادِ» پس از کودتا نظر دارد. او همچنین احتمالاً از تقابلِ میانِ «بَدَه بَد بَد» و «خوب میخوانی» نیز غافل نبوده است.
در شعرِ نوِ شاعرانِ برجستهٔ آیینیسرا یا مذهبی و مکتبی (موسوی گرمارودی، سیدحسن حسینی و قیصر امینپور ) که طبیعی است تأکیدِ بیشتری به سنّتها دارند نیز، توجّه به آرایههای ادبیِ کهن پررنگ است. کافی است به مطلعِ قطعهٔ سپیدِ «رازِ رشید» سرودهٔ سیدحسنِ حسینی دقّتشود که شاعر هنرمندانه چند ایهامِ زیبا را یکجا کنار هم نشانده است.
شعر دربارهٔ «قمرِ بنیهاشم» است: بهگونهٔ ماه نامت زبانزدِ آسمانها بود و پیمانِ برادریات با جبلِ نور چون آیههای جهاد محکم... این قطعهٔ کوتاه از امینپور نیز برای بحثِ کنونی مناسب است: و «قاف» حرفِ آخر عشق است آنجا که نامِ کوچکِ من آغاز میشود!
در شعرِ بلندِ «در سایهسارِ نخلِ ولایت»، اثرِ موسوی گرمارودی نیز ایهامهای درخشانی رخ نموده است. عنوانِ زیبای شعر (که میدانیم دربابِ علی (ع) است)، اشارهای دارد به پیوندی که ایشان با نخلستان داشت. سطرهای: «مور، چه میداند که بر دیوارهٔ اهرام میگذرد یا خشتی خام؟! «مورچه» را تداعی میکند.
در سطرهای «در اُحُد/ که گلبوسهٔ زخم، تنت را دشتِ شقایق کردهبود،/ مگر از کدام باده مست بودی/ که با تازیانهٔ هشتاد زخم بر خود حد زدی؟!» اشارهای دارد به روایتی که مطابقبا آن علی(ع) در جنگِ اُحُد 80 زخم خورده بود و نیز این نکته که حدِّ شرعیِ شرابخواران 80 تازیانه است. در سطرهای: «دری که به باغ بینشِ ما گشودهای/ هزاربار خیبریتر است/ مرحبا به بازوانِ اندیشه و کردارِ تو!» «مرحبا»، «مَرحَب» پهلوانی یهودی را که در جنگِ خیبر به دست علی(ع) کشته شد، به ذهن تداعیمیکند. نیز در جای دیگر آمده: «شعرِ سپیدِ من، روسیاهماند/ که در فضای تو به بیوزنی افتاد/ هرچند کلام از تو وزنمیگیرد...» که پیداست شاعر در نگاهی ایهامی، در کنارِ اشاره به «ناچیزیِ» شعرِ خود، توجهی دارد به شعر سپید و «بیوزنِ» خویش.
انتهای پیام/