سرانجام، موریانهها پیروز خواهند شد!
اگر دولت جدید در ریلگذاری مسیر صحیح برای حفظ میراث فرهنگی کشور به تجارب قبلی و توصیههای علمی توجه نکند و همچنان بیراهههای قبلی را ادامه بدهد، بدون شک جام قهرمانی این میدان سرانجام به موریانهها خواهد رسید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، منا برجی خانی: 18 سال از سپردن خانه پدری جلال آلاحمد به میراث فرهنگی میگذرد، با این حال سرنوشت این خانه که یکی از نمادهای فرهنگی شهر تهران بهشمار میآید، همچنان نامعلوم است و ماجرای آن، قصهای است پر آب چشم.
خانهای که در دوره احمدشاه قاجار بنا شد و در روزگاری، محل اجتماع علما و روحانیون تهران و مکان برگزاری جلسات سرّی علیه سیاستهای سرکوبگرانه استبداد رضاشاهی بود، در بلاتکلیفی و رهاشدگی مدتی مأمن معتادان بود و پس از چندی، به میوهفروشی محله تبدیل شد.
این خانه که در خیابان خیام، کوچه شهید کارکن اساسی (گذرقلی سابق) واقع شده، یکی از بناهای تاریخی متعلق به دوره احمدشاهی است و مرحوم آیتالله حاج سید احمد طالقانی (آلاحمد) یکی از علمای معروف و متنفذ تهران و پیشنماز مساجد پاچنار و لباسچی، از سال 1310 شمسی تا پایان عمر خود در این خانه بهسر برده و فرزندانی چون جلال و شمس آلاحمد را در این خانه تربیت کرده است.
بلاتکلیفی خانه پدری جلال امر تازهای نیست؛ آن هم در روزگاری که خانههای قدیمی و بااصالت که نمادی از معماری ایرانی اسلامی هستند و هویت شهر محسوب میشوند، یکی یکی قد خم میکنند و جای خود را به برجهای سر به فلک کشیده نخراشیدهای میدهند که تنها بهسودای سود بنا شدهاند و نشانی از هویت ایرانی ندارند. از سوی دیگر، طرحهای مسئولان امر در سالهای گذشته برای این خانه و دیگر خانههای مشابه ـ از احداث مهد کودک گرفته تا برگزاری کارگاه پسماند! ـ حکایت از این دارد که متولیان امر، با این حوزه غریبهاند یا دستکم ارزش و اهمیت این مواریث فرهنگی را درک نمیکنند.
محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال آلاحمد، در گفتوگویی با تسنیم، به شرح ماوقع پرداخته و تأکید کرده است که اگر این روال و رویه ادامه یابد، سرانجام موریانهها پیروز میدان خواهند شد. گفتوگوی او را میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: آقای دانایی، مدتی است که خبری درباره خانۀ پدریِ مرحوم آلاحمد منتشر نشده است. آیا شما از وضعیت تعمیرات و بازسازی آنجا خبری دارید؟
بله، خبر دارم، ولی اجازه بدهید که قبل از گفتن خبرهای خودم راجع به این مورد خاص، چند جمله درباره وضع عمومی میراث فرهنگی کشور، آن هم از قول مقامات مسئول و کارشناسان همین رشته به عرضتان برسانم.
چند ماه پیش، رئیس محترم پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری گفته است: «ما هنوز تا آگاهیِ میراثی خیلی فاصله داریم. بسیاری از استادان و مسئولانی که انتظار داریم میراث فرهنگی را درک کرده باشند، هنوز ذهنیت گنج و دفینه دارند.» مدیرکل محترم حفظ و احیای بناها، بافتها و محوطههای تاریخی هم گفته است: «دولتی کردن حفاظت از میراث فرهنگی، باعث انقطاع رابطه مردم با حفاظت آثار تاریخی شده است.» این دو اظهار نظر صمیمانه و کارشناسانه توسط دو شخصیت مهم و دستاندرکار میراث فرهنگی، بهخوبی حکایت از آن دارند که حال میراث فرهنگی کشور واقعاً خوب نیست!
در آخرین باری که هم بنده از خانه پدری مرحوم آلاحمد واقع در محله پاچنار بازدید کردم، این حقیقت تلخ را بهروشنی دیدم و برایم مسجل شد که موریانهها در انجام وظیفه خودشان تا اینجا موفقتر از کارکنان محترم وزارت میراث فرهنگی عمل کردهاند! و در نتیجه، با کمال تأسف، بهزودی شاهد ویرانیِ کامل این اثر تاریخی و احتمالاً صدها اثر تاریخی دیگر خواهیم بود.
* تسنیم: این خانه از چه تاریخی برای بازسازی و مرمت در اختیار وزارت میراث فرهنگی قرار گرفته و در زمان حاضر، در چه وضعی است؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است که اولاً از سایه بیرون بیایم و کمی بیپرده و صریح انتقاد کنم، ثانیاً به سوابق موضوع هم اشاره کوتاهی داشته باشم تا عرایضم مفهومتر شوند.
* تسنیم: بفرمایید.
مرحوم آیتالله حاج سید احمد طالقانی، پدر مرحومان جلال و شمس آلاحمد، یکی از روحانیان متعبد و متنفذ تهران و پیشنماز مساجد پاچنار و لباسچی بود. خانه ایشان که الآن مورد بحث ماست، از مستحدثات دوره احمدشاه قاجار است و آیتالله طالقانی که خانه قبلیاش در جریان احداث خیابان خیام تخریب شده بود، در سال 1310 شمسی به این خانه نقل مکان کرد و تا پایان عمر، یعنی تا سال 1340 هم در همین خانه سکونت داشت.
مرحوم آیتالله حاج سید احمد طالقانی (آلاحمد) یکی از علمای معروف و متنفذ تهران
پس از فوت ایشان، همسر و بازماندگان، ساکن این خانه بودند تا اینکه این بنا در سال 1383 در فهرست آثار ملی ثبت شد و از این تاریخ به بعد، دردسرهای روزمره خانواده هم شروع شد؛ چون مأموران دولتی بهبهانۀ حفاظت ازین اثر تاریخی، در امور مختلف مداخله میکردند و کار این مداخلات به حدی رسیده بود که بازماندگان نهتنها امکان و اجازه بهرهبرداری معمولی از این خانه را نداشتند، بلکه حتی نمیتوانستند تعمیرات لازم را برای رفع معایب و جلوگیری از تخریب خانه هم انجام بدهند. این وضعیت ادامه داشت تا سال 1386 که بازماندگان مرحوم آلاحمد بهناچار تصمیم گرفتند که از سکونت در خانه پدری صرفنظر کنند و خانه مزبور را برای مرمت و بازسازی و تبدیل شدن به یک نهاد فرهنگی عامالمنفعه، در اختیار سازمان میراث فرهنگی بگذارند.
اما آنچه در عمل روی داد، نهتنها شایسته این اثر تاریخی و در شأن آیتالله آقا سید احمد طالقانی و فرزندان نامدارش نبود، بلکه دونِ شأن یک دستگاه دولتی مثل سازمان یا وزارت میراث فرهنگی هم بود و در نتیجه، حالا که نزدیک به 18 سال از ورود میراث به این خانه گذشته است، چشم ما بازماندگان و همچنین اهالی محل و علاقهمندان به فرهنگ و میراث فرهنگی کشور، هنوز به آن درِ چوبیِ سبزرنگ دوخته شده است و منتظریم که بالاخره این کار به سرانجامی مقبول و آبرومند برسد و شاهد بهرهبرداری صحیح ازین اثر تاریخی باشیم.
*تسنیم: اگر ممکن است، به اقدامات مرمتی و اوضاع و احوال این ساختمان در سالهای گذشته هم اشاراتی بکنید.
سرگذشت مفصل این خانه در این بازه زمانی، مصداق کامل یک شکست تاریخی است؛ ولی بهطور خلاصه عرض میکنم که در این مدت، شاهد آمد و رفت مدیران و مسئولان متعدد در سازمان و بعد در وزارت میراث فرهنگی و نهادهای نیابتیاش مثل «صندوق مرمت، احیا و بهرهبرداری از بناهای تاریخی» بودهایم.
هر کدام از آنها هم طرحها و سناریوهای گوناگون عمدتاً غیرفرهنگی و سلیقهای و نامتناسب با هویت و کارکرد اصلی این خانه داشتهاند. بعضی از این ایدههای عجیب و غریب و نامتناسب بدین شرح بودهاند: تبدیل آنجا به یک کافه ـ رستوران سنتی، تأسیس خانه باستانشناسان، احداث مهد کودک، احداث موزه تمبر، برپایی نمایشگاه نقاشی، و سرانجام، تشکیل «کارگاه پسماند شهری بهمنظور پویاسازی فرهنگی ـ اجتماعی و محیط زیستی در فضای عمومی شهری برای معماران، طراحان و هنرمندان علاقهمند به محیط زیست»! ازین قبیل عناوین و ایدههای مندرآوردی و نامفهوم! آن هم برای خانهای که از حدود 100 سال پیش تا لحظه تحویل به میراث فرهنگی، محل زندگی آقای محل و مرکز اجتماعات دینی و آیینی و رفتوآمد روحانیان و برگزاری مجالس روضه هفتگی و عزاداری و از این قبیل فعالیتها بوده است.
بعد هم سردادن شعارهای توخالی و وعدههای رنگارنگ و برگزاری همایشها و مراسم نمایشی و تبلیغاتی و صَرف اعتبارات زیاد و اشغال شدن آنجا توسط عدهای از اراذل و اوباش و تبدیل شدن آنجا به مرکز توزیع مواد مخدر و دستبردهای مکرر به تأسیسات زیربنایی آنجا، مثل کندن کابلها و سیمکشیها و نردهها و دستگیرهها و تخریب و سرقت لولهها و کنتورهای آب و برق و گاز و کلید و پریزها و شیرآلات و حتی موزاییکهای رنگی بسیار نفیس و نادری که در ساخت قسمتهای مختلف بنا به کار رفته بودند.
اگر تاریخچه و سرگذشت رقتبار این خانه در این 18 سال نوشته شود، کارنامهای خواهد بود حاکی از شکست واقعی وزارت میراث فرهنگی در انجام وظایف قانونی خودش، وزارتخانهای که با هزاران نفر پرسنل و امکانات تأسیس شده است تا طبق مصوبات قانونی مربوطه، از جمله مصوبه مورخ 9 بهمن 1401 هیئت وزیران، در مسیر تحکیم هویت فرهنگی، وفاق ملی و بهرهگیری از تجارب زیست سرزمینی و پاسداری از تنوعات فرهنگی از طریق میراث فرهنگی و تاریخی و میراث طبیعی اقدام کند؛ ولی عملکردش کار را به جایی رسانده است که امروز همه به شکست و ناکامیاش اعتراف میکنند.
* تسنیم: بهنظر شما علت اصلی این نوع کارکردهای ناموفق چیست؟
طبیعتاً این موضوع هم مثل بقیه مسائل اجتماعی علل و عوامل متعدد دارد؛ ولی مهمترین عاملی که باعث بروز چنین عملکردهای ضعیف و پرهزینهای میشود، تصدیگری دولتی است. همانطور که متفکران و فلاسفه اجتماعی و دانشمندان رشتههای حقوق و علوم سیاسی و مدیریت و غیره صدها بار گفته و نوشتهاند و در بسیاری از کشورها هم عملاً پیاده شده، تنها وظیفه منطقی و مشروع و قابل قبول دولتها، ایجاد امنیت برای فعالیت شرافتمندانه مردم در زمینههای مختلف است، بهنحوی که همه مردم و فعالان در حوزههای مختلف، بتوانند با خیال راحت و بدون نگرانی از انحصار و زورگویی و عملیات تخریبی و دستدرازی و مداخله، وارد میدان عمل شوند، کار کنند، به جامعه سود برسانند، خودشان سود ببرند و دستمزد دولت را هم بپردازند. دولتها هم فقط در مواقع و مواردی اجازه ورود مستقیم و تصدیگری دارند که مردم، بهعلتی آمادگی و علاقه ورود به آن مورد خاص را نداشته باشند، مثل موضوع دفاع از مرزها و امور اطلاعاتی و انتظامی کشور.
کراراً هم ثابت شده است که دولتها نه تاجر خوبی هستند، نه صنعتگر و پژوهشگر و بانکدار و باغدار و میراثدار خوب. بهقول یکی از اقتصاددانهای معاصر، اگر اداره یک صحرای پر از شن و ماسه را به یک دولت بسپارید، بعد از پنج سال دچار کمبود شن و ماسه خواهید شد و باید شن و ماسه وارد کنید! به همین علت است که بسیاری از آثار ملی و بناهای تاریخی و پروژهای ریزبنایی ما با وجود صرف مبالغ هنگفت، همچنان نیمهکاره و بلاتکلیف افتادهاند و خانوادههایی هم که اینگونه بناها را به وزارت میراث فرهنگی واگذار کردهاند، از این واگذاری پشیمانند و حاضرند که معاملات قبلی را اقاله کنند و بهای دریافتی از دولت را هم پس بدهند.
بنابراین، معتقدم که بدترین متولی برای حفاظت از آثار تاریخی و مواریث فرهنگی، دولت است و شایستهترین افراد برای این مسئولیت، افرادی هستند که به اینگونه آثار و مواریث وابسته و دلبستهاند و به آنها تعلق خاطر دارند و میتوانند با میل و رغبت و احساس مسئولیت، کار مرمت و بازسازی و احیای آثار تاریخی خانوادگی خودشان را به عهده بگیرند.
البته دولت هم بیکار نیست و باید در سه زمینه کار کند: اولاً با اجرای برنامههای ارشادی مفید و مؤثر، سطح فرهنگ عمومی راجع به ارزش منابع ملی و فرهنگی را بالا ببرد، ثانیاً راههای صحیح برای مرمت و بازسازی و بهرهبرداری از مواریث فرهنگی را به خانوادههای مربوطه آموزش بدهد، ثالثاً نظارت کند که چارچوبها رعایت شوند و کسی مرتکب تخریب بناهای تاریخی، یا تغییر کاربری آنها نشود، ولی خودش هرگز نباید به عنوان عامل اجرایی وارد کار شود.
* تسنیم: با توجه به اینکه مرمت و بازسازی و حتی بهرهبرداری از اینگونه بناهای تاریخی مستلزم هزینه است، بفرمایید که مسائل مالی برای مرمت و بازسازی و بعد هم موضوع سودآوری این بناها چگونه حل خواهد شد؟
سؤال خوب و مهمی را مطرح فرمودید. اتفاقاً بدترین رویکرد و سیاست اتخاذ شده توسط وزارت میراث فرهنگی در مورد بناهای تاریخی خودمان، همین نگاه کاسبکارانه سطحی است که عملاً ضد توسعه فرهنگی عمل میکند. به عنوان نمونه، آیا برای سودآورشدن مثلاً کاخ گلستان، میتوانیم در آنجا یک چلوکبابی راه بیندازیم؟ آیا این عمل درست است و در شأن این بنای تاریخی خواهد بود؟ آیا میتوانیم مثلاً در یکی از شبستانهای مسجد شیخ لطفالله در اصفهان، یا در گوشه یکی از سالنهای مطالعۀ کتابخانه ملی در تهران، بساط جگرکی برپا کنیم تا سودآور شوند؟ بدیهی است که جواب این سؤالها منفی است، ولی این جواب منفی بدان معنی نیست که بناها و آثار مزبور سودآور نیستند و حتماً باید تحت حضانت! دولت قرار بگیرند و برایشان ردیف بودجه مقرر شود، بلکه بدان معنی است که ما موضوع میراث را درک نکردهایم و آن را سرسری گرفتهایم و خواستهایم کلیشهای عمل کنیم؛ در حالی که هر اثر و بنای تاریخی، مزیت نسبی و مطلوبیتهای ذاتی و مقتضیات خاص خودش را دارد و نمیتوانیم همه آنها را سروته یک کرباس بدانیم.
چنانچه ما این خصوصیتها را درک کنیم و هر یک از آنها را در مسیر اصلی و طبیعی خودشان به کار بگیریم، به سودآوری و بهرهوری کامل و پایدار خواهند رسید. البته پیداکردن این ویژگیها و اتخاذ راهکارهای صحیح و متناسب برای هر یک از آنها هم عقلانیت و بصیرت و مدیریت هوشمندانه و دلسوزی میخواهد و باید با توجه به هویت و کارکرد اصلی اثر و با رعایت مقتضیات و موانع و جوانب عرفی و قانونی خاص هر مورد، به دنبال راه حل مناسب و مطلوب برویم و اتفاقاً در همین جاست که نیازمند کمک کارشناسان دولت خواهیم شد و آنها باید به صحنه بیایند و ایدههای خوب خودشان را در اختیار بهرهبرداران بگذارند؛ ولی به شرط اینکه به تصدیگری و مداخلات عملی دولت و دولتیان نینجامد.
اگر دولت جدید در برنامهریزی و ریلگذاری مسیر صحیح برای حفظ میراث فرهنگی کشور، به تجارب قبلی و توصیههای علمی توجه نکند و همچنان بیراهههای قبلی را ادامه بدهد، بدون شک، جام قهرمانی این میدان سرانجام به موریانهها خواهد رسید و سرِ دولت و ملت بیکلاه خواهد ماند! والسلام.
انتهای پیام/