کتابی که با لبیک «آتش به اختیارها» به ندای رهبری تألیف شد
محمدمهدی اسلامی، معاون پژوهشی سابق مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به روایت چگونگی نگارش کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت» میگوید: دیگر سپر انداخته بودم که آقای محبوبی، شانه زیر این بار داد.گفت من حاضرم این کتاب را بنویسم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، محمدمهدی اسلامی، معاون پژوهشی سابق مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در یادداشتی که در سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای منتشر شده است، درباره شکلگیری تألیف کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت» در این مؤسسه مینویسد: تازه چند ماهی بود که در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی مشغول به فعالیت شده بودم که رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با دانشآموزان از اینکه تاریخ شروع اختلافات ایران و آمریکا را برخی تحریف میکنند گله کردند و با اشاره به کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت مصدق گفتند: «آمریکاییها آمدند وسط میدان و در یک کشور مستقل با یک دولتی که دولت ملّی و مردمی هم بود و به آنها اعتماد هم کرده بود - مصدّق به آمریکاییها اعتماد کرد و چوبش را خورد- آمدند در یک چنین کشوری کودتا کردند و یک رژیم فاسدِ خبیثِ ظالمِ بیرحمی را سرِ کار آوردند.» 1398/8/12
یادآوری کودتا در این مناسبت برایم جالب بود، زیرا من هم در برابر شبهه پراکنی در خصوص این اقدام دانشجویان، محکمترین دلیل برای ضرورت تسخیر در روزهای توطئه پراکنی سفارت آمریکا را تجربه کودتا میدانستم. چه آنکه در برخی کتابهای ترجمه شده درباره کودتای 28 مرداد، خوانده بودم که پس از تعطیلی سفارت انگلیس در سیام مهر 1331 توسط دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه وقت ایران، دست انگلیس برای کودتا بسته مانده بود و برای کودتا ناگزیر به شراکت با «آمریکای دارای سفارت» شده بود. حال روزهایی که ردپای آمریکا در بسیاری از مشکلات ساختگی ایجاد شده در روزهای اول انقلاب دیده میشد، آن تجربه تاریخی ملّی قابل نادیده انگاشتن نبود. متن تسخیر را باید در این پسزمینه تفسیر کرد، امری که به علت فاصله زمانی بسیاری به آن دقت ندارند و نیاز دارد به تصویر کشیده شود.
اما از این سخنرانی، موضوع «تحریف تاریخ» برایم جالبتر بود. زیرا به یک دغدغه پرتکرار ایشان تبدیل شده بود اما همه کسانی که وظیفه سازمانی در این خصوص داشتند و شعارهای غلیظ میدادند، در عرصه عمل کار چشمگیری نکرده بودند. تا آنجا که چند سال قبلتر در آبان 1394، ایشان جوانان را به خواندن اسناد لانه جاسوسی ارجاع دادند.(1) کتبی که در دهه شصت منتشر شده بود و برای پژوهش همچنان منابع دست اولی بود، اما خواندن آن 70 – 80 جلد از حوصله مخاطب غیرتخصصی خارج بود. همان وقت متوجه شده بودم که بخشی از ریشه این ارجاع، فقدان کتابی است که روایتی مستند در این حوزه ارائه دهد.
سخنرانی سال 1398 اما تأثیر متفاوتی برایم داشت. این بار خودم در یکی از این مراکز موظف، حضور داشتم و مخاطب بایدها شده بودم. برای تولید یک کتاب با این موضوع دغدغه پیدا کردم. کتابی که هم روان و راحتخوان باشد، هم از دقت و نکتهبینی کافی برخوردار باشد، از یک سو جامع به حادثه بپردازد و از سوی دیگر قطور نشود تا مخاطب پس بزند و ...
در این دغدغه تنها نبودم؛ وقتی در جلسات همفکری صحبت به میان میآمد، معلوم بود برخی دیگر از مسئولین و همکاران نیز پیشتر و بیشتر به همین دغدغهها فکر کردهاند. اما پیچ و خم بروکراسی از یک سو و دشواریهای پیش رو از سوی دیگر کار را چنان به درازا کشاند که وارد قرن جدید شدیم. در نهایت موضوع در مرجع مربوطه به تصویب رسید و فردی مأمور به نگارش شد که فهرستی دوازده نفره از همکاران در کنار برآوردی هنگفت و ارائه کرد. برغم در نظر گرفتن این حجم نیروی انسانی برای تسریع در کار، زمان را هم حداقل 24 ماه در نظر گرفته بود.
طولانی شدن مسیر تصمیمگیری و نتیجهای که بعد از جلسات متعدد حاصل شده بود و چندان مطلوب نبود که مدعی آن هم برایش بیقرار باشد، مرا به یاد سخنرانی معروف رهبر انقلاب هنگام اعلام «آتشبهاختیار» در جنگ فرهنگی خطاب به هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور انداخت که فرمودند: «گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند.» 1396/03/17
البته بسیاری متفاوت میاندیشیدند، ریاست مؤسسه و برخی دیگر از همکاران به طرح واصله که عنوان «طرح تدوین تسخیر لانه جاسوسی بر پایه خاطرات شفاهی» را بر جلد منعکس میکرد، نگاهی مثبت داشتند و از سوی برخی نهادها و مراکز وعدههای همکاری دریافت کرده بودیم، اما معتقد بودم برای غلبه بر کاستیهای بروکراسی نباید یک چرخه دیوان سالاری جدید بر آن افزود، نیازمند یک روحیه جهادی هستیم.
جدای از دلگرم نبودن به روش پرتعداد و پرهزینه طرح، نسبت به رویکرد آن هم نقدهایی داشتم. از جمله اینکه برای نگارش یک روایت جامع ایرانی درباره آن حادثه که ابعادی بینالمللی داشت، اصلیترین مرجع ما باید اسناد قرار گیرد و تاریخ شفاهی مکمل آن باشد. چه آنکه هم فاصله زمانی غبار فراموشی بر خاطرات نشانده و هم تغییر سلایق ممکن است موجب ایجاد اختلال در آن شود.
دیگر سپر انداخته بودم که آقای محبوبی، شانه زیر این بار داد. (2) گفت من حاضرم این کتاب را بنویسم. سابقه کاری او نشان میداد خیالمان از همه آن مؤلفههایی که میخواستیم، از قبیل سندپایه بودن، ویراسته و روان نوشتن، موجز نویسی و دور بودن از اطناب خاصه اطناب ممل، وسواس داشتن در پذیرفتن ادعاها و ... راحت خواهد بود. تنها مشکل، که از قضا منطبق بر نیاز ما هم بود، فقدان بخشی از اسناد مورد نیاز بود. نه او اهل تسلیم شدن بود و نه برخی اهل همکاری؛ اگرچه با روحیه جهادی و پشتکار موانع یک به یک برطرف شد و بخشی از اسناد برای اولینبار در این کتاب به افکار عمومی عرضه شده است، اما سایه این جنگ تا آخرین روز تألیف ادامه یافت.
هر چند در آغاز از سازمانها دلافسرده بودم که این بار زمین مانده است، اما در میانهی ماجرا با چهرههای متعددی مواجه شدم که مشوق و یاریگر بودند. از دوستان روایت فتح که رخصت دیدن تاریخ شفاهی خود را دادند تا مؤسسه مطبوعاتی ایران که داشتههایش برای تولید کتابی با موضوع نزدیک به این کتاب را کریمانه در اختیار گذاشت. از حوزه هنری که در اتاق بایگانی خود را بدون هیچ محدودیتی باز کرد تا سازمان اسناد ملی که وقتی متوجه شد برای ممکن شدن بهرهبرداری از انبوه اسناد در نوبت اسکن آنها، راهی اجرایی داریم، حدأکثر همکاری ممکن را لحاظ کرد. اما همه این آوردههایی که از سوی مؤسسه لازم بود و به عنوان متصدی پشتیبانی پژوهش برای مؤلف تأمین کردم، بخش اندکی از نیازها را تأمین کرد و همچنان فهرستی از نیازها بدون جواب باقی ماند.
تسلط نویسنده به زبان انگلیسی و مهارتش در یافتن اسناد خارجی موجود در پستوهای فضای مجازی، بخشی از کمکاری نهادهای موظف به پشتیبانی سندی را جبران کرد. گاه برای رمزگشایی از یک اسم رمز، هفتهها به کاوش و تطبیق زیرکانه اسناد پرداخت. معاضدت برخی از همکاران دارای روحیه جهادی هم بیتأثیر نبود و برغم موانع مذکور خروجی کار، بهتر از انتظار شد.
این تنها نظر امثال ما نسبتاً جوانترها نبود، برخی از کسانی که خود در معرکه حاضر بودند یا سالها بر موضوع تسلط داشتند نیز پس از خواندن نسخه نخستین، به خرسندی از آن یاد کردند. هر چند نویسنده با تواضع و به دیده منت نظرات آنها را مورد استقبال قرار داد و همین رفت و برگشت فصل به فصل کار میان نویسنده و مشاوران مختلف، موجب صیقل بهتر آن شد.
محصول پیش رو مملو از نکات نویافته است و دیدن حوادث در بستر زمان آنها، کتاب را به اعتباری رسانده است که مطمئنم هر خوانندهای و با هر سلیقه، از خواندن کتاب رویگردان نخواهد شد. خاصه آنکه مطالعه آن مرا به یاد روش رهبر معظم انقلاب در روز استیضاح بنیصدر انداخت. (3) پرهیز از بهتان به دشمنان و حتی تبرئه کردن آنها در برخی اتهامات مشهور، در کنار بیان استدلال محکم و متکی بر اسناد برای اثبات حرف مبنایی انقلاب اسلامی.
انتهای پیام/
1) جوانهای عزیز! اسناد لانهی جاسوسی را بگیرید بخوانید، درسآموز است. دانشجویانی که سفارت را تسخیر کردند و فهمیدند اینجا لانهی جاسوسی است، با زحمت زیاد این اسناد را -که سعی کرده بودند در کاغذخردکنها آنها را خرد کنند، نابود کنند- به هم چسباندند، با زحمت زیاد اینها را استحصال کردند و منتشر کردند؛ هفتاد، هشتاد جلد کتاب منتشر شده است. (بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان 12 آبان 1394)
2) اطاعت از فرمان جهادی رهبر انقلاب که همیشه نباید درباره مسئولیتهای صاحب صندلی باشد. منظور دستوری است که ایشان در بیانیه گام دوم ابلاغ کردند: «جوانان باید شانههای خود را به زیر بار مسئولیت دهند.» (بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران 22 بهمن 1397)
3) نطق در مجلس شورای اسلامی در جلسه بررسی کفایت سیاسی بنیصدر (31 خرداد 1360)