فهم دقیق رهبری امام خامنه‌ای در گستره وسیع تاریخی ممکن است


فهم دقیق رهبری امام خامنه‌ای در گستره وسیع تاریخی ممکن است

در نشست «فهم اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنه ای با رویکرد فلسفه تاریخ» مطرح شد که برای متفکران شیعه «امر معقول» در چارچوب روایتشان از فلسفه تاریخ معنا پیدا می‌کند.

به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، اندیشه سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب نقشی محوری در شکل‌دهی مسیر تاریخی انقلاب اسلامی و جهت‌گیری‌های کلان سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایفا کرده است. درک صحیح و عمیق این اندیشه‌ها، نه‌تنها برای شناخت دقیق‌تر جایگاه ایشان در تاریخ معاصر ایران، بلکه برای تحلیل و پیش‌بینی تحولات آینده نیز ضروری است. با توجه به پیچیدگی‌های زمانه، مواجهه‌های سطحی با سیاست‌ها و تصمیمات کلان کافی نیست. لذا ضرورت دارد که این مواضع در بستری تاریخی و با رویکردی مبتنی بر فلسفه تاریخ بررسی شود تا تأثیر بلندمدت آن بهتر آشکار گردد. سلسله نشست‌های «فهم اندیشه سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای» که به همت مرکز مطالعات راهبردی تسنیم برگزار می شود، فرصتی است تا با تحلیل علمی و نظام‌مند، ابعاد فکری و تصمیم‌سازی‌های ایشان تبیین شود و درک بهتری از جایگاه رهبری‌شان در این مقطع حساس تاریخی فراهم آید. اولین نشست از این سلسله نشست‌ها با عنوان «فهم اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنه ای با رویکرد فلسفه تاریخ» با حضور دکتر جعفر حسن‌خانی (پژوهشگر اندیشه سیاسی و رییس اندیشکده برهان)  و دکتر علی کاکادزفولی (پژوهشگر جامعه شناسی سیاسی و مدیرمسئول روزنامه ایران دیلی) برگزار شده است؛ بخش اول این نشست با موضوع «ضرورت و اقتضائات رویکرد فلسفه تاریخ به اندیشه و عمل سیاسی آیت الله خامنه ای» در ذیل آمده است.

جامعه امروز ایران محصول لحظه نیست؛ محصول «تاریخ» است

کاکادزفولی: من تصورم این است کهنشست‌های مربوط به شناخت اندیشه فکری رهبر معظم انقلاب باید ویژگی‌هایی داشته باشند که آنها را از دیگر نشست‌های مشابه متمایز ‌کند. اول اینکه از نگاه‌های مرسوم و سطحی فراتر رفته و سعی کند عمیق‌تر از رخدادهای لحظه‌ای و مقطعی، به تحلیل مسائل بپردازد. دوم اینکه موانع و حجاب‌هایی را که به دلیل قداست جایگاه رهبری، تاکنون مانع از شناخت دقیق اندیشه‌هایشان بوده، کنار بزند و سعی کند با دیدی شفاف و عینی‌تر به این اندیشه‌ها بپردازد. به همین دلیل، این نشست‌ها بیشتر باید بر تحلیل، توصیف و تبیین متمرکز باشند و من هم سعی می کنم بحث خود را با این رویکرد ارائه دهم.

به عنوان مقدمه، قکر می کنم لازم است نکاتی را عرض ‌کنم تا مخاطبان بهتر با چیستی موضوع و ضرورت آن آشنا شوند. آنچه تاکنون در عرصه سیاست و رخدادهای سیاسی مشاهده کرده‌ایم، اغلب مواجهه‌ای لحظه‌ای با وقایع بوده است. برای مثال، زمانی که توافقی بسته می‌شود، دولتی بر سر کار می‌آید، سخنرانی‌ای انجام می‌شود یا مواضعی اتخاذ می‌شود، این رخدادها غالبا تنها در چارچوب زمانی و مکانی خودشان مورد توجه قرار می‌گیرند. اما رویکرد فلسفه تاریخ به ما کمک می‌کند تا از این چارچوب‌ها فراتر رفته و رخدادها را از دیدگاهی کلان‌تر و با فاصله زمانی دورتر تحلیل کنیم؛ البته طبیعی است که ما خودمان در زمان و مکان محدودیم؛ فراروی از این محدودیت ها درواقع همان مزیتی است که رویکرد فلسفه تاریخ به ما می‌دهد.

رویکرد فلسفه تاریخ، شبیه تصویربرداری هوایی به ما امکان می‌دهد تا کلیتی وسیع‌تر را ببینیم و مؤلفه‌های بیشتری را در تحلیل خود لحاظ کنیم. از این رو، در شناخت اندیشه سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای نیز به کارگیری رویکرد فلسفه تاریخ امری بدیع است. پیش‌فرض چنین رویکردی آن است که تأثیرگذاری رهبری نه فقط در لحظه، بلکه در یک افق زمانی بلندمدت صورت می‌گیرد. مواضع، تصمیمات، سیاست‌گذاری‌ها و نگاه‌ها فراتر از روز و ماه و سال و حتی دهه معنا پیدا می‌کنند و اثرگذاری تاریخی دارند. فارغ از این که این اثرگذاری توسط موافقان و مخالفان چگونه قضاوت شود، اصل وجود آن را نمی‌توان انکار کرد.

نکته مهم دیگر این است که درهرحال شرایط رهبری ایشان تحت تأثیر رویدادهای تاریخی شکل گرفته است و نمی توان سبک رهبری‌شان را منفک از این رویدادها دانست. جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی، دولت هایی که روی کار می آیند، و جامعه امروز ایران محصول «لحظه‌» نیستند، بلکه تحت تأثیر وقایع تاریخی قرار دارند؛ گاه ریشه های برخی تحولات سیاسی و اجتماعی امروز به چند دهه قبل یا حتی چند قرن گذشته برمی گردد. در تحلیل درست و دقیق سیاست امروز ایران، این تأثیرات را نمی‌توان و نباید نادیده گرفت. از سوی دیگر، آنچه امروز در حال وقوع است، به شکل‌دهی آینده ایران نیز کمک می‌کند. مسیر پیش رو را می‌توان در بازه‌های زمانی ده، بیست، پنجاه و صد ساله و حتی بیشتر تحلیل کرد. بنابراین، درنظر گرفتن تأثیرات این مقطع از تاریخ ایران بر گذشته و آینده که در ساخت جمهوری اسلامی در حال شکل گیری است، بسیار مهم است. فکر میکنم به عنوان مقدمه بحث، فعلا همین مقدار از طرف من کافی باشد.

رویکرد فلسفه تاریخ «طراحی کلان روایت معنابخش» به تاریخ است

حسن‌خانی: من بحث خود را از مفهوم فلسفه تاریخ آغاز می‌کنم و سپس به فلسفه تاریخ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌پردازم. فلسفه به معنای عام، دانشی است که به وجود به‌ماهو وجود، توجه دارد. وقتی یک موضوع خاص به این توجه افزوده شود، فلسفه مضاف شکل می‌گیرد؛ یعنی دانشی که در مورد یک مضاف‌الیه خاص بحث می‌کند. برخورد با این مضاف‌الیه می‌تواند به دو شکل باشد: یا آن را به مثابه یک علم بررسی کنیم، یا آن را به‌عنوان حقیقت مطالعه نماییم. از همین‌جا دو رویکرد متفاوت به فلسفه‌های مضاف مثل فلسفه تاریخ، فلسفه اخلاق یا فلسفه علم شکل می‌گیرد؛

در رویکرد اول، فلسفه علم تاریخ مطرح می‌شود؛ به این معنا که دانش تاریخ را به‌عنوان موضوع مطالعه می‌نگریم. در این حالت، فلسفه به دانش درجه دو تبدیل می‌شود، زیرا به جای بحث در مورد خود حقیقت تاریخ، به تحلیل دانش تاریخ می‌پردازد. در این رویکرد، تاریخ به‌عنوان گزارشی مطرح است و بحث بر سر کم‌وکیف آن گزارش‌هاست. این نوع فلسفه را «فلسفه صوری تاریخ» می‌نامند.

اما رویکرد دوم، «فلسفه نظری یا جوهری تاریخ» است که به بنیاد و حقیقت تاریخ توجه دارد. در این رویکرد، تاریخ به‌عنوان یک واقعیت مستقل مطالعه می‌شود و پرسش‌های بنیادینی مانند «چگونه جوامع شکل می‌گیرند؟»، «چرا فرو می‌پاشند؟» و «منطق حاکم بر تحولات تاریخی چیست؟» مطرح می‌شوند. کسانی که به فلسفه نظری تاریخ می‌پردازند، به دنبال کشف عقلانیتی هستند که بر تحولات تاریخی حاکم است. این عقلانیت را استخراج می‌کنند تا آن را مبنای تحلیل‌ها و تفکرات بعدی خود قرار دهند.

من در اینجا از فلسفه تاریخ به معنای فلسفه نظری یا جوهری آن استفاده می‌کنم، نه فلسفه علم تاریخ. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در حوزه فلسفه علم تاریخ، یعنی به معنای مطالعه دانش تاریخ، کار پژوهشی نداشته‌اند. ایشان یک پژوهشگر علم تاریخ نیستند، بلکه مصرف‌کننده آن هستند و در تحلیل‌هایشان به تاریخ رجوع می‌کنند. اما بحث ما در اینجا به فلسفه وجودی تاریخ مربوط است، یعنی همان فلسفه‌ای که به حقیقت تاریخ توجه دارد.

در سطح جهانی نیز بسیاری از متفکران تاریخ را به‌عنوان یک حقیقت مطالعه کرده‌اند. در این نوع فلسفه، هدف کشف منطق حاکم بر تحولات تاریخی است. متفکرانی مانند مارکس، هگل و کانت از این منظر به تاریخ نگاه کرده‌اند. هگل، به‌ویژه، یکی از قله‌های فلسفه نظری تاریخ است. در فلسفه مدرن، معمولاً به فلسفه علم تاریخ پرداخته می‌شود و نه فلسفه نظری تاریخ، زیرا اساساً یک پیش‌فرض کلیدی دارد: تاریخ، مسیری است که از جوامع ابتدایی آغاز شده و به مدرنیته ختم می‌شود. این پیش‌فرض، مدرنیته را به‌عنوان غایت تاریخ معرفی می‌کند و عقلانیت حاکم بر تاریخ را نیز بر این اساس تعریف می‌نماید.

در یک سده اخیر، بسیاری از اندیشمندان مدرن همین پیش‌فرض را پذیرفته‌اند. اما متفکرانی مانند مارکس و هگل به‌طور جدی فلسفه نظری تاریخ را بررسی کرده‌اند. آن‌ها به دنبال پاسخ به این سؤال بودند که تاریخ به کجا می‌رود، چگونه عمل می‌کند و عقلانیت حاکم بر آن چیست. دانش مدرن، اما، بیشتر به مطالعه دانش تاریخ و فلسفه آن (یعنی فلسفه صوری) پرداخته است و کمتر به تحلیل فلسفه نظری تاریخ توجه نشان داده است. این تفاوت رویکرد، اهمیت بحث ما را برجسته‌تر می‌کند. ما در اینجا به فلسفه وجودی تاریخ می‌پردازیم و می‌خواهیم ببینیم چگونه می‌توان این نگاه را در اندیشه‌های آیت‌الله خامنه‌ای مشاهده و تحلیل کرد.

نکته‌ای که وجود دارد این است که آیا در جوامع اسلامی کسی چونان هگل و مارکس و دیگرانی مثل کروچه، استاد ایتالیایی در هنگامه جنگ جهانی دوم که بسیاری از جمله گرامشی و دیگران تحت تأثیر او هستند، وجود داشته است؟ آیا متفکران مسلمان هم مانند این‌ها نگاه کل‌نگر دارند؟ یعنی بتوانند بر فراز تاریخ بشر بایستند، درباره سیر تحول و حرکت تاریخ بشر صحبت کنند، یک صورت‌بندی ارائه دهند و بگویند گذشته تاریخ چنین بوده و آینده چنین خواهد بود.

همه جوامع، به‌ویژه جوامع دینی، فلسفه تاریخ دارند؛ یعنی یک روایت کلان از خلقت دارند که تاریخ را توضیح می‌دهد، از کجا شروع شده و به چه سرانجامی می‌رسد. فلسفه تاریخ هم گذشته دارد و هم آینده. در میان این گذشته و آینده، هر فلسفه تاریخی منطقی را در خود تصور می‌کند که به آن عقلانیت می‌گویند. شما چه چیزی را عقلانی می‌دانید؟ ببینید، وقتی فلسفه تاریخ را حرکت از جوامع بدوی به مدرن فرض کنید، می‌گویید عقلانیت چیست؟ می‌گویید عقل آن است که بتواند این حرکت را تسهیل کند. اما اگر بگویید فلسفه تاریخ حرکت انبیا برای رشد انسان و سعادت است و این مسیر فراز و نشیب دارد، آن وقت عمل عقلانی چیست؟ عقل تاریخی چیست؟ این موضوع متفاوت خواهد شد. پس، فلسفه تاریخ تا این حد مهم است.

تاریخ «انباشتی بی‌جان و از هم گسسته» از رخدادها نیست

کاکادزفولی: درواقع لازمه داشتن رویکرد فلسفه تاریخ به موضوعات، آن است که یک دستگاه معنایی خاصی هم وجود داشته باشد که بتوان با آن تاریخ و رخدادهایش را معنا بخشید. هر شخص، گروه، دین و هر متفکری جهان را از زاویه ای که خودش می بیند تحلیل و تفسیر می کند. اتخاذ رویکرد فلسفه تاریخ بدون درنظر گرفتن معنای خاص برای تاریخ امکان پذیر نیست؛ حتی اگر هم به کار گرفته شود، دیگر وجه فلسفی ندارد و در بهترین حالت می تواند به نوعی تاریخ را بازخوانی کند. تاریخ، صرفاً مجموعه‌ای از رخدادهای پراکنده و بی‌معنا نیست، بلکه در پیوند با مفاهیمی که به آن نسبت داده می‌شود، معنای خود را آشکار می‌کند. دستگاه معنایی در واقع چارچوبی است که رخدادها را در یک بستر مفهومی خاص قرار می‌دهد و ارتباط میان آن‌ها را تبیین می‌کند. این چارچوب می‌تواند متأثر از جهان‌بینی، ارزش‌ها، باورها و اهداف یک فرد یا جامعه باشد.

زمانی که متفکری با رویکرد فلسفه تاریخ به بررسی رخدادهای گذشته می‌پردازد، در حقیقت تلاش می‌کند تا نظم و معنایی را کشف کند که بتواند آن رخدادها را به‌عنوان بخشی از یک کل منسجم تفسیر نماید. این معنادهی، نه صرفاً تفسیر گذشته، بلکه نوعی بازسازی ذهنی از تاریخ است که به آن عمق و جهت می‌بخشد. بدون چنین دستگاه معنایی، رویکرد فلسفی به تاریخ نمی‌تواند فراتر از بازخوانی سطحی رخدادها حرکت کند.

از سوی دیگر، اتخاذ یک رویکرد فلسفی به تاریخ بدون دستگاه معنایی، تاریخ را به سطح رخدادهای فیزیکی و مادی تقلیل می‌دهد. در چنین حالتی، تاریخ به جای آنکه فرآیندی پویا و معنادار باشد، به یک انباشت بی‌جان از داده‌ها تبدیل می‌شود. بازخوانی تاریخ بدون چارچوب فلسفی، هرچند ممکن است در سطح اطلاعاتی ارزشمند باشد، اما نمی‌تواند به پرسش‌های بنیادی درباره جهت‌گیری یا هدفمندی تاریخ پاسخ دهد.

این فلسفه تاریخ است که «هویت» و «عقلانیت» را تعریف می کند

حسن‌خانی: بله؛فلسفه تاریخ به ما چه می‌دهد؟ به ما هویت می‌دهد. یعنی فرد می‌فهمد از کجا آمده و به کجا باید برود. چه چیزی این را به او می‌دهد؟ عقلانیت، در کنار هویت. اگر فلسفه تاریخ نباشد و شما فلسفه تاریخ نداشته باشید، عمل شما در چارچوب فلسفه تاریخ دیگری عقلانی به نظر نمی‌رسد. فلسفه تاریخ است که اگر وجود داشته باشد، می‌تواند عمل عقلانی و عقلانیت تاریخی را شکل دهد. یعنی اگر شما بخواهید با فلسفه تاریخ مدرن، بخش جدی از اتفاقاتی که در جامعه ایران رخ می‌دهد را تحلیل کنید، آن‌ها را عقلانی نمی‌بینید. پس چه باید کرد؟ باید به فلسفه تاریخ توجه کرد، چون فلسفه تاریخ شما با آن متفاوت است.

همه ادیان فلسفه تاریخ دارند. اگر به آیین بودا، تمدن چین یا دیگر تمدن‌ها و ادیان کهن نگاه کنید، می‌بینید که همه آن‌ها فلسفه تاریخ دارند. حتی آیین میترا هم فلسفه تاریخ خود را دارد. اسلام نیز این فلسفه تاریخ را دارد. اما آیا متفکر مسلمانی به این موضوع توجه داشته و آن را صورت‌بندی کرده است؟ بله، داشته است. حتی پیش از ظهور مدرنیست‌ها. بسیاری معتقدند کاری که بعدها در حوزه‌های فلسفه تاریخ انجام شده، مثل آنچه روسو انجام داده است، که برخی آن را جامعه‌شناسی تاریخی می‌نامند، در واقع فراتر از آن است و فلسفه تاریخ محسوب می‌شود. حتی کاری که خود روسو انجام داده، تا حدی فلسفه تاریخ است تا جامعه‌شناسی تاریخ. روندی که روسو برای بشریت ترسیم می‌کند، به نظر می‌رسد تحت تأثیر ابن‌خلدون باشد. این همان فلسفه تاریخ است که اکنون برخی تلاش می‌کنند ذیل جامعه‌شناسی تاریخی آن را صورت‌بندی کنند. اما قطعاً چیزی فراتر از آن است، چون درباره بنیاد حرکت تاریخ صحبت می‌کند.

اما پرسش ابن‌خلدون، پرسش درباره زوال است. یعنی خلافت و دستگاه خلافت در حال سقوط است. ما یک خلافت در شرق تمدن اسلامی داشتیم و یک خلافت در غرب تمدن اسلامی. خلافت غرب، یعنی جایی که اسپانیا و شمال آفریقا بوده، در حال سقوط است و پرسش این است که تاریخ به چه سمتی می‌رود و چگونه باید آن را بازسازی کرد. این بازسازی از نگاه‌های جامعه‌شناسی فراتر رفته و به فلسفه تاریخ رسیده است تا درباره بنیادها صحبت کند. این بحث‌ها کجا صورت می‌گیرد؟ در مقدمه العبر. ابن‌خلدون در مقدمه العبر این موضوع را به‌صورت قوی صورت‌بندی کرده است. مقدمه العبر اثری فوق‌العاده است. فکر می‌کنم بسیاری از آنچه بعدها در غرب تحت عنوان فلسفه نظری تاریخ شکل گرفته و بنیاد نهاده شده، بسیار تحت تأثیر مقدمه العبر بوده است.

اما آیا غیر از ابن‌خلدون، دیگرانی هم بوده‌اند؟ باید بگویم شوربختانه در تاریخ اسلام، بیشتر به فلسفه سیاسی توجه جدی شده است. ما اندیشمندانی مانند فارابی داشته‌ایم، اما در مورد فلسفه نظری تاریخ، یعنی فلسفه وجودی تاریخ، کمتر کسی به‌صورت جدی به این موضوع پرداخته و آن را صورت‌بندی کرده است.

چه زمانی ما متوجه اهمیت فلسفه تاریخ شدیم؟ هنگامی که با دانش مدرن مواجه شدیم. در این مواجهه دریافتیم که دانش مدرن دارای فلسفه تاریخ است و این فلسفه تاریخ از آن جهت مهم است که هویت و عقلانیت را تعریف می‌کند. به ما می‌گوید «من کیستم» و «کدام عمل، بهترین عمل است؟» یعنی عمل برتر چیست؟

با آگاهی از این موضوع، بازسازی فلسفه تاریخ آغاز شد. چه کسانی این کار را انجام دادند؟ افرادی چون فردید، شهید مطهری، علی شریعتی، علامه محی‌الدین و شهید صدر. این تلاش‌ها به دلیل مواجهه با دانش مدرن صورت گرفت. این متفکران دریافتند که مدرنیته یک کلان‌روایت از خلقت تا امروز ارائه می‌دهد که به‌عنوان بنیاد تاریخ مطرح شده و همه چیز در آن جایگاه مشخصی دارد؛ از دانش تا انسان، از فناوری تا چیستی و چرایی ساختن. آنان متوجه این موضوع شدند و از همان ابتدا این روایت را به‌سادگی نپذیرفتند. به جای آن، به دنبال بنیان‌گذاری یک فلسفه تاریخ جدید رفتند.

اما این افراد یک تفاوت اساسی با ابن‌خلدون دارند. پرسش ابن‌خلدون، پرسشی درباره زوال است. او در آستانه دری ایستاده است که آن‌سوی آن تخریب و فروپاشی است. ابن‌خلدون می‌بیند که تمدنی که در قرن دوم و سوم شکوه‌مند بوده، اکنون در حال فرو ریختن است. او در پی جلوگیری از این زوال است. به یاد داشته باشید که پدر و مادر ابن‌خلدون در اسپانیا شکست خوردند و به سمت تونس آمدند. او این صورت‌بندی فلسفه تاریخ را در بستر یک شکست انجام می‌دهد.

اما متفکران شیعی در آستانه دری ایستاده‌اند که آن سوی آن، زایش و تحول است، نه تخریب. آنان در مواجهه با یک رویداد بزرگ، مانند انقلاب اسلامی، قرار گرفته‌اند و در تلاش‌اند چیزی را بنا کنند. این تفاوت کلیدی است: ابن‌خلدون می‌خواست از ویرانی جلوگیری کند، در حالی که این متفکران در پی ساختن چیزی جدید هستند.

آیا به غیر از این افراد، کسان دیگری نیز فلسفه تاریخ را صورت‌بندی کرده‌اند؟ نه، نفرات اصلی همان‌هایی هستند که نام برده شد. البته دیگرانی نیز هستند که گفتارشان رنگ و بوی فلسفه تاریخ دارد و تلاش می‌کنند روایتی از تاریخ، از آغاز خلقت تا سرانجام، ارائه دهند و بر اساس آن، مأموریت انسان معاصر را تعریف کنند. یکی از این افراد که گفتارش حاوی فلسفه تاریخی است اما خودش صورت‌بندی مستقیمی از فلسفه تاریخ ندارد، آیت‌الله خامنه‌ای است. آیا امام خمینی نیز چنین است؟ بله، گفتار امام خمینی نیز فلسفه تاریخی دارد.

بدون فاصله گرفتن از رخدادهای لحظه ای، نمی توانیم نقش تاریخی آنها را تشخیص دهیم

کاکادزفولی: «خودش صورت‌بندی مستقیمی از فلسفه تاریخ ندارد..» این جمله قابل تامل است؛ برای بررسی اندیشه‌ها و کنش‌های تاریخی-سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای، لازم است میان دو مفهوم مهم تمایز قائل شویم: یکی «نظریه فلسفه تاریخ» ایشان -که من در این باره اطلاعی ندارم و فکر نمی کنم تاکنون چنین نظریه ای از سوی خود ایشان یا شارحان ارائه شده باشد- و دیگری «فلسفه تاریخ کنش سیاسی»ایشان.

«نظریه فلسفه تاریخ» نظریات و برداشت‌های شخصی از جریان‌های تاریخی، عوامل تحول در تاریخ و نقش انسان و سایر مقوله های معنایی در حرکت تاریخی می‌پردازد. این حوزه بیشتر به تعاریف نظری و دیدگاه‌های اندیشه‌ای مربوط می‌شود؛ امری که به تبیین مستقیم از سوی خود ایشان یا شاگردانشان نیاز دارد. این بخش بیشتر جنبه نظری دارد و معمولاً هدف تحلیل‌گران در این حوزه، بازخوانی و شرح‌نگاری این دیدگاه‌هاست.

اما «فلسفه تاریخ کنش سیاسی» به نگاه تحلیلی و تاریخی بیرونی به کنش‌ها و تصمیمات ایشان می‌پردازد. این رویکرد، اندیشه‌ها و عملکردهای ایشان را در بستر زمانی و مکانی معین بررسی می‌کند و تلاش می‌کند با استفاده از ابزارهای فلسفه تاریخ، به چرایی و چگونگی تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های ایشان بپردازد. در اینجا تحلیل‌گر به‌دنبال شناسایی الگوها، باورها و اثرات تصمیمات کلیدی ایشان در تاریخ معاصر است.

رویکرد فلسفه تاریخی به کنشگری و اندیشه سیاسی، نوعی فاصله‌گذاری ایجاد می‌کند که به تحلیل‌گر اجازه می‌دهد از زاویه‌ای کلان‌تر و جامع‌تر به موضوع نگاه کند. به‌جای تمرکز صرف بر جزئیات تصمیم‌گیری‌ها، این رویکرد بر بررسی زمینه‌ها و پیامدهای این تصمیمات تمرکز دارد؛ این که چه عواملی در شکل‌گیری تصمیمات سیاسی ایشان مؤثر بوده‌اند؟ این تصمیمات در چه بستر تاریخی‌ای اتخاذ شده‌اند؟ چه نسبتی میان اندیشه‌ها و عمل سیاسی ایشان در زمینه‌ مفاهیمی مانند عدالت، پیشرفت، مقاومت و دین وجود دارد؟

فلسفۀ تاریخ به معنای این نیست که افراد در لحظه‌ای که درگیر یک رویداد یا تصمیم‌گیری هستند، آگاهانه بگویند: «من اکنون بر اساس فلسفۀ تاریخ عمل می‌کنم.» این امر به طبیعت کنش انسانی بازمی‌گردد. انسان‌ها در لحظات تاریخی، با شرایط واقعی زمان خود مواجه می‌شوند. آنان از تجربیات گذشته بهره می‌گیرند، برای آینده برنامه‌ریزی می‌کنند و تدابیری اتخاذ می‌نمایند، اما در نهایت، تحلیل و صورت‌بندی این اعمال به آیندگان سپرده می‌شود.

آنچه اهمیت دارد، فاصله‌گذاری است: فردی که بتواند از لحاظ زمانی، مکانی، یا موضوعی از وقایع فاصله بگیرد، به فهم عمیق‌تر و جامع‌تری دست پیدا می‌کند. این امر بدین معناست که تحلیل‌گر یا مورخی که از درون یک رویداد به آن می نگرد، به‌دلیل نداشتن درگیری‌های مستقیم و روزمره با آن، می‌تواند زوایایی از موضوع را ببیند که برای کسانی که درون آن قرار دارند، آشکار نیست.

به‌عنوان مثال، در بررسی مسائل پیچیدۀ سیاسی، مانند رخدادهای جاری در ایران، فاصله‌گذاری نه‌تنها از نظر مکانی بلکه از نظر زمانی نیز نقش مهمی ایفا می‌کند. فردی که از خارج از مرزها به یک رخداد داخلی ایران نگاه می‌کند، ممکن است به الگوها، تناقض‌ها، یا فرصت‌هایی پی ببرد که برای فردی که مستقیماً درگیر است، پنهان بماند. به همین ترتیب، کسی که پنجاه سال بعد به این دوران نگاه می‌کند، احتمالاً با در اختیار داشتن اسناد بیشتر، پیامدهای وقایع، و زمینه‌های تاریخی گسترده‌تر، به تحلیل‌های ژرف‌تر و دقیق‌تری دست خواهد یافت. این مفهوم را می‌توان با مثالی روشن کرد: فرض کنید فردی در نزدیکی یک کوه بزرگ ایستاده باشد. او تنها یک سطح سخت بلند می‌بیند و شاید هیچ تصور دقیقی از شکل کلی کوه نداشته باشد. اما کسی که از بالا یا فاصله‌ای دورتر به آن نگاه می‌کند، تمامیت کوه را می‌بیند، همراه با دره‌ها، مسیرها، و ارتفاعات آن. این دیدگاه جامع‌تر، همان چیزی است که فاصله‌گذاری زمانی و مکانی در تحلیل تاریخی فراهم می‌آورد. این فاصله گذاری باعث می شود تا تاریخ به مثابه یک کل بهم پیوسته دیده شود.

«امر تاریخی» واقعیتی ثابت و مستقل از «ذهن معنابخش» نیست

حسن‌خانی: شیعه به طور خاص یک پیرنگ بسیار پررنگ از فلسفه تاریخ دارد. وقتی می‌گوییم «از تبار حسین شهید»، در حال اراده کردن یک فلسفه تاریخ هستیم. می‌گوییم تاریخ مسیری دارد که نقطه عطف آن حسین است. از این نقطه عطف، مأموریت تاریخی ما آغاز می‌شود و عقلانیت نیز در اینجا به شکلی متفاوت تعریف می‌شود. اینجاست که شهادت به‌عنوان یک امر معقول مطرح می‌شود. در حالی که در ساحت مدرن، شهادت امری معقول نیست. شما وقتی فلسفۀ تاریخ متمایزی داشته باشید، اعمالتان نیز معقولیت متمایزی پیدا می‌کند. به همین دلیل، هر نظام مختصاتی به‌طور کلی تغییر می‌کند و از اساس و بنیاد متفاوت می‌شود.

برای مثال، اگر شما بگویید که انسان از بیگ‌بنگ شروع شده، عصر خوراک‌جویان (شکار) را گذرانده، وارد عصر یک‌جانشینی شده، سپس به عصر شهری رسیده و در نهایت به مدرنیته دست یافته است، و مدرنیته را غایت عقل خود بدانید، این همان مسیری است که هگل تعریف کرده است. در این دیدگاه، امر معقول چیست؟ امر معقول این است که شما یک نظام اجتماعی و دولتی را شکل دهید که بتواند با این عقلانیت سوبژکتیو امور را مدیریت کند.

اما اگر در این روایت، داستان خلقت را با ورود انبیا بازتعریف کنید، همه‌چیز تغییر خواهد کرد. غایب بزرگ در فلسفۀ تاریخ مدرن، مادی‌گرایی است. در حالی که فلسفۀ تاریخ در ادیان مختلف تا قبل از هگل الهی بود، مدرنیته این فلسفه را مادی کرد. جالب اینجاست که این تغییر، ساخته و پرداختۀ خودشان نیست؛ بلکه معنا را از دین گرفته و آن را قلب کرده‌اند تا یک فلسفۀ تاریخی ماتریالیستی ایجاد کنند.

«کارل لویت» در کتاب «معنا در تاریخ» به‌طور مفصل توضیح داده است که چگونه معنا در دین وجود داشته و این متفکران آن را وارونه کرده‌اند. آن‌ها یک فلسفۀ تاریخی ماتریالیستی ارائه داده‌اند که اوج آن در نظریات مارکس و دیالکتیک ماتریالیستی او مشاهده می‌شود. این خود نوعی فلسفۀ تاریخ است.

کاکادزفولی: تاریخ، برخلاف آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد، واقعیتی عینی و مستقل از ذهنیت ما نیست، بلکه به‌شدت وابسته به زاویه دید و محور معنایی است که برای روایت آن انتخاب می‌شود. انتخاب هر محور، نه تنها رخدادهای خاصی را برجسته می‌کند، بلکه معنایی متفاوت به آن رخدادها می‌بخشد. برای مثال، اگر انسان به‌عنوان محور تحلیل تاریخ انتخاب شود، توجه به سیر تحولات فرهنگی، فلسفی، و اخلاقی او در مرکز روایت قرار می‌گیرد. این نوع روایت، تاریخ را به بستری برای بازشناسی ویژگی‌های انسان در طول زمان تبدیل می‌کند. حال اگر مبارزات سیاسی مبنای روایت باشند، تاریخ به میدان کشمکش قدرت، ایدئولوژی‌ها و تحولات حکومتی تبدیل می‌شود. یا مثلا اگر موضوع قحطی یا دستیابی به منابع غذایی در کانون توجه باشد، تاریخ به شکلی متفاوت بازگو می‌شود؛ در این حالت، شرایط زیست‌محیطی، اقتصادی و ساختارهای تولید و توزیع غذا به محور اصلی تحلیل تبدیل می‌شوند. این تعدد رویکردها، نشان‌دهنده این است که تاریخ، حداقل برای انسان یک واقعیت «واحد» نیست، بلکه پدیده‌ای چندلایه است که بستگی به چشم‌انداز و دستگاه معنایی نگرنده به آن دارد.

در جای جای اندیشه رهبری «تداوم و پیوستگی تاریخی» برجسته است

حسن‌خانی: یک نکتۀ مهم وجود دارد و آن این است که گفتار سه سطح دارد. یک سطح آن رؤیت‌پذیر است و همان بازی‌های زبانی است. مثلاً الان من و شما دربارۀ فلان گروه سیاسی اختلاف داریم. سطح بالاتر، گفتارهای ایدئولوژیک است؛ جایی که نظام‌های معنایی فربه‌تر، با دال‌ها و دال‌های پیرامونی و شناور، یک منظومۀ معنایی را شکل می‌دهند. این سطح یک رژیم حقیقت را بنا می‌کند. اما بنیادی‌تر از این دو، جهان مشترک فرهنگی-تاریخی است.

شاید بتوان کوه را تکان داد، اما جهان مشترک فرهنگی-تاریخی به این سادگی قابل تغییر نیست. مثلاً روایت خلقت بشر ایرانی، مسلمان شیعۀ ایرانی، با روایت خلقت مسیحی به‌سادگی تغییر نمی‌کند. این‌طور نیست که یک نفر بیاید کتابی بنویسد و ما هم بگوییم: «خب، باشد، از فردا روایت خلقت ما تغییر کرد.» این مسائل از دل جهان مشترک فرهنگی-تاریخی بیرون می‌آیند. سوبژکتیویته نیز حاصل عمل صرف نیست. نباید تصور کرد که دکارت نشسته و صرفاً گفته است: «من هستم، می‌اندیشم، پس هستم»، و شکاکیت او امتداد یافته و از دل آن مدرنیته زاده شده است. این مسئله به عوامل دیگری نیز بازمی‌گردد.

وقتی به عقب نگاه می‌کنیم، از درک انسان یونانی و رومی و پندار خدا آغاز می‌کنیم. در آیین مسیحیت، پندار خدا را می‌بینید که چه پندار ناخوشایندی است. طبیعی است که این مسیر به نقطۀ خاصی برسد. چنین پنداری رنج ایجاد می‌کند و یک تاریخ رنج شکل می‌گیرد. عبور از این تاریخ رنج و از پندار الهی و پندار خدا در نهایت محقق می‌شود. سپس دکارت و دیگران می‌آیند و آن را صورت‌بندی می‌کنند.

حرف من این است که بله، همان طور که دکتر کاکادزفولی اشاره کردند، فلسفه‌های تاریخ متفاوت، همه‌چیز را متفاوت می‌کنند. اما این فلسفه‌های تاریخ حاصل جهان مشترک فرهنگی-تاریخی انسان‌ها هستند و تأکید می‌کنم که شاید بتوان کوه را تغییر داد، اما این مسائل به این سادگی تغییرپذیر نیستند. نسل پشت نسل باید بگذرد تا چنین تغییری رخ دهد. وقتی از مدرنیته صحبت می‌کنیم، در واقع داریم از حداقل نیم‌هزاره سخن می‌گوییم؛ یعنی چیزی حدود پانصد سال.

اگر به دوران پیش از انقلاب بازگردیم، عرض کردم که عده‌ای در آستانه ایستاده‌اند و استشمام می‌کنند که تحولی در حال رخ دادن است. این افراد فلسفۀ تاریخ را صورت‌بندی می‌کنند. در مقابل، عده‌ای نیز هستند که صورت‌بندی فلسفۀ تاریخ انجام نمی‌دهند، اما گفتارشان نشان از وجود فلسفۀ تاریخ دارد؛ یعنی در عمل، فلسفۀ تاریخ دارند. یکی از این افراد آیت‌الله خامنه‌ای است.

تا پیش از انقلاب اسلامی، مفهوم انقلاب بیشتر به‌عنوان یک ضرورت تاریخی مطرح بود؛ یعنی تصور می‌شد که انقلاب از دل تاریخ به‌صورت ناگزیر رخ می‌دهد. اما انقلاب اسلامی نشان داد که انقلاب، صرفاً یک ضرورت تاریخی نیست، بلکه می‌تواند به‌صورت فعلی آگاهانه انجام شود. اسکاچپل این مسئله را توضیح داده است؛ او می‌گوید انقلاب اسلامی این ذهنیت را تغییر داد و نشان داد که انقلاب نه‌تنها امری تاریخی است، بلکه می‌توان آن را آگاهانه انجام داد. در اینجا نقش انسان و فاعلیت او برجسته می‌شود. این مسئله ناشی از چیست؟ ناشی از رهبری. اما چرا نمی‌توان آن را به‌خوبی توضیح داد؟ چون ایدۀ امامت دیده نمی‌شود. رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی، که آن را از صرفاً یک فعل تاریخی به یک کنش آگاهانه تبدیل کرد، از دل ایدۀ امامت شیعه شکل گرفت.

کتاب «همرزمان حسین» که مجموعه سخنرانی‌های ایشان در سال 1351 است، فلسفۀ تاریخ آیت‌الله خامنه‌ای را نشان می‌دهد. اگر این فلسفۀ تاریخ احصا شود، مسائل دیگر به‌راحتی قابل فهم می‌شود. مثلاً اگر بدانیم فلسفۀ تاریخ آقای خامنه‌ای مبتنی بر نبرد حق و باطل است و عنصر مرکزی آن امام است، درک رفتار سیاسی، عقلانیت سیاسی و اندیشۀ سیاسی ایشان بسیار ساده‌تر خواهد شد. این موضوع اهمیت زیادی دارد.

وقتی به سخنرانی‌های آیت‌الله خامنه‌ای در کتاب همرزمان حسین نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که این کتاب یک تداوم تاریخی را نشان می‌دهد. به‌عنوان مثال، ایشان اشاره می‌کنند که امامان دیگر، همرزمان امام حسین هستند. این بیانگر یک تداوم تاریخی است. ایشان می‌خواهند بگویند که تاریخی وجود داشته که به این نقطه رسیده است و اکنون دربارۀ این تداوم تاریخی سخن می‌گویند. این دقیقاً فلسفۀ تاریخ است. کتاب انسان 250 ساله نیز ادامۀ همین موضوع است، اما در اینجا شفاف‌تر بیان شده است.

تنها سؤالی که اینجا مطرح می‌شود، این است که چگونه در دهه‌های 40 و 50 شمسی، زمانی که سکۀ رایج فکر در ایران و جهان، اندیشۀ چپ بود، چنین فلسفۀ تاریخی ارائه شد؟ درست مانند امروز که سکۀ رایج، اندیشه‌های راست است؛ یعنی اکنون حتی قرائت‌های دینی نیز راست‌گرایانه هستند. مثلاً آقای علوی بروجردی همه‌چیز را با قرائت راست تفسیر می‌کنند. حتی در نهادهای دانشگاهی هم چنین رویکردی مشاهده می‌شود.

اما در آن دوران، غالب اندیشه‌ها چپ‌گرایانه بود. در این شرایط، وقتی یک متفکر مسلمان می‌خواست صورت‌بندی معنایی، ایدئولوژی و رژیم حقیقت خود را مطرح کند، یا مهم‌تر از آن، فلسفۀ تاریخش را توضیح دهد، ناچار بود به یکی از اصول دین (توحید، عدل، نبوت، امامت یا معاد) رجوع کند. او باید یکی از این اصول را محور قرار می‌داد و براساس آن، تحلیل و توصیف خود را آغاز می‌کرد.

در این زمانه، اکثر افراد به سراغ عدالت رفته‌اند، چرا که تحت تأثیر اندیشه‌های چپ هستند. بنیاد فلسفۀ خود را بر عدالت گذاشته‌اند. شریعتی نیز فلسفۀ تاریخ می‌گوید و زمانی که از «حسین وارث آدم» سخن می‌گوید یا نبرد حق و باطل را توضیح می‌دهد، دقیقاً به همین عدالت اشاره دارد. دیگر متفکران نیز همین‌گونه هستند. در دورانی که آیت‌الله خامنه‌ای کتاب «همرزمان حسین» را در سال 1351 مطرح می‌کند، حتی آنهایی که فلسفۀ تاریخ دارند، بین اصول دین به سراغ عدالت رفته‌اند.

آنها می‌گویند: «مگر خواسته و تمنای شما برابری، مساوات و توده‌گرایی نیست؟ ما در تشیع و اسلام آموزه‌ای به نام عدالت داریم و با این اصل می‌توانیم نیاز شما را برطرف کنیم.» به همین دلیل، صورت‌بندی فلسفۀ تاریخ این متفکران بر محور عدالت است و به نظر می‌رسد همه برای عدالت آمده‌اند.

اما نکته‌ای که دربارۀ آیت‌الله خامنه‌ای جالب است این است که ایدۀ مرکزی فلسفۀ تاریخ او عدالت نیست. این موضوع بسیار عجیب است، زیرا او برخلاف زمانۀ خود عمل می‌کند. در آن دوران، هیچ‌کس این‌گونه به مسئله نگاه نمی‌کند. همه تلاش می‌کنند امام حسین را به‌عنوان قیام‌کننده برای عدالت معرفی کنند و ماجرا را مبتنی بر عدالت توضیح دهند. اما آیت‌الله خامنه‌ای نقطۀ مرکزی فلسفۀ تاریخ خود را بر محور امامت قرار می‌دهد.

او امام را محور تحولات می‌کند. در این نگاه، یک انسان‌گرایی عمیق وجود دارد، اما این انسان‌گرایی سوبژکتیو نیست. این انسان، انسانی متعبد است. باید این پیش‌فرض را در نظر گرفت. بله، فلسفۀ تاریخ او انسان‌گرایانه هست، اما محور آن ایدۀ انسان کامل است. در تشیع، امام دلالت بر انسان کامل دارد. همان انسان کاملی که افرادی مانند وبر در نوشته‌هایشان به آن اشاره می‌کنند. وبر در کتابش می‌گوید: «اگر به انسان کامل دسترسی داشتم، این دیدگاه‌ها را مطرح نمی‌کردم، اما چون دسترسی ندارم، طرح من این است.» در تشیع، انسان کامل همان امام است و آیت‌الله خامنه‌ای فلسفۀ تاریخ خود را بر مبنای ایدۀ امامت تحلیل می‌کند.

پایان بخش اول

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار حوزه امام و رهبری
اخبار روز حوزه امام و رهبری
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
گوشتیران
triboon