"اقتصاد اسلامی"-۹|چرا «اقتصاداسلامی» در دانشگاه مهجور است؟
اقتصاد اسلامی کاملاً میتواند از محدودیتهای فعلی خارج شده و به دانشی کارآمد و تأثیرگذار تبدیل شود. مشروط بر اینکه نگاه وارداتی و تقلیدی به «علم» تغییر کند و اقتصاد اسلامی برای حل مسائل جامعه اسلامی به میدان بیاید.
گروه اقتصادی خبرگزاری تسنیم؛ گاه در مجامع علمی و دانشگاهی مطرح میشود، که آیا اقتصاد اسلامی در دانشگاههای معتبر جهان تدریس یا در مؤسسات پژوهشی شناختهشده بررسی میشود؟ این سؤال اغلب بصورت انکاری بیان میشود و هدف آن، زیر سؤال بردن ضرورت مطالعه و تدریس اقتصاد اسلامی است.
بر اساس این نگاه، چون این موضوع در دانشگاههای معتبر جهان – که عموماً به مؤسسات آمریکای شمالی، کانادا، و اروپای غربی محدود میشود – مطرح نیست، پرداختن به آن بیفایده و حتی غیرعلمی به نظر میرسد. این دیدگاه گاه با استناد به مشکلاتی مانند دشواری ادامه تحصیل دانشجویان اقتصاد اسلامی در دانشگاههای غربی تقویت میشود؛ اما آیا این ادعاها، مبنی بر غیبت اقتصاد اسلامی در مراکز علمی معتبر، درست است؟
بیشتر بخوانید
پیشینهسازی دانش در علوم انسانی و اقتصاد
دانش بشری، بهویژه در علوم انسانی، همواره تحت تأثیر بسترهای فرهنگی، تاریخی، و اجتماعی شکل گرفته است. برای مثال، اقتصاد کلاسیک در قرن هجدهم، محصول انقلاب صنعتی و رویکردهای فلسفه روشنگری در اروپای غربی بود. اقتصاددانان آن دوران با مشاهده تحولات واقعی در حوزه تولید انبوه، رفتارهای اقتصادی مبتنی بر سودآوری را تحلیل کرده و مبانی اقتصاد کلاسیک را پایهریزی کردند.
در واقع، پیشرفت در علوم اقتصادی عموماً بر اساس نیازها و تجربیات تاریخی جوامعی بوده که این علم در آنها رشد کرده است. به عبارت دیگر، علم اقتصاد بازتابی از تاریخ اقتصادی جوامع و مسائل واقعی آنهاست. بنابراین، این طبیعی است که مفاهیمی مانند اقتصاد اسلامی – که ریشه در بسترهای فرهنگی و مذهبی خاص دارد – هنوز جایگاه کاملی در برخی از دانشگاههای جهان پیدا نکرده باشد.
جایگاه اقتصاد اسلامی در مراکز علمی جهان
استناد به نبود اقتصاد اسلامی در دانشگاههای غربی برای رد آن، استدلالی محدود و نادقیق است. با وجود نگاههای انکاری، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد اقتصاد اسلامی و موضوعاتی مانند بانکداری اسلامی در برخی دانشگاههای اروپایی و آمریکایی مورد تدریس یا تحقیق قرار گرفتهاند. این مسئله نشاندهنده آغاز یک تعامل علمی با این حوزه است. اگرچه ممکن است گستره و عمق این توجه در مقایسه با شاخههای دیگر اقتصاد محدود باشد، اما نمیتوان آن را نادیده گرفت.
از این گذشته، پیشرفت دانش نباید صرفاً تابع جریانهای علمی غربی باشد، بلکه باید بازتابدهنده مسائل و نیازهای جوامع مختلف باشد. اقتصاد اسلامی به دلیل پیوند عمیق با مفاهیم فرهنگی و دینی، میتواند پاسخی به پرسشها و چالشهای خاصی باشد که در جوامع اسلامی مطرح است. از این رو، اگرچه ممکن است دانشجویی که در رشته اقتصاد اسلامی تحصیل میکند، در برخی دانشگاههای غربی با محدودیتهایی روبهرو شود، این مسئله نباید مانع از گسترش و توسعه این علم در جوامع اسلامی و حتی در سطح جهانی شود.
تأملی بر تفاوتهای علوم طبیعی و اجتماعی و انعکاس آن در اقتصاد اسلامی
تحولاتی که مرکزیت رونق اقتصادی را از اروپا به آمریکا منتقل کرد، روند تکامل دانش اقتصاد را نیز دستخوش تغییر ساخت. این جابهجایی جغرافیایی، محل شکلگیری نظریات اقتصادی، و بلکه الگوهای پژوهشی و توسعهای را از اروپا به آمریکا هدایت نمود. در این میان، باید پذیرفت که پیدایش نظریههای اقتصادی بطور مستقیم محصول اندیشه اقتصاددانان نبوده است. برعکس، این نظریهها انعکاسی از تاریخ اجتماعی و اقتصادی جوامعی هستند که در بسترهای خاص جغرافیایی زیستهاند.
اروپای غربی بهعنوان زادگاه انقلاب صنعتی، همراه با تحولات علمی، اجتماعی و حتی دینی، زمینهای منحصربهفرد برای شکلگیری و گسترش علم اقتصاد فراهم ساخت. سازماندهی تولید و تغییرات ساختاری در سیستمهای اقتصادی این منطقه، علم اقتصاد را بهمثابه بازتاب عملی از فعالیتهای روزمره و واقعی زندگی مردم معرفی نمود.
اما تفاوت بنیادی میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی این است که موضوعات مورد پژوهش در علوم طبیعی اغلب جهانی و فراگیر هستند؛ برای نمونه، مسئلهای همچون ویروس کووید-19 موضوعی است که بدون توجه به مرزهای جغرافیایی، در تمامی جوامع با یک روش و پیامدهای مشابه ظاهر شد. تولید واکسن یا درمان برای این ویروس، در هر نقطهای از جهان که صورت گیرد، قابلیت کاربرد جهانی دارد. این جهانی بودن، پژوهش در علوم طبیعی را همگانی و نتایج آن را فارغ از مرزهای فرهنگی و اجتماعی میکند. اما در علوم اجتماعی و رفتاری مانند اقتصاد، موضوعات پژوهشی متأثر از فرهنگ، مذهب، سنتها و ساختارهای ذهنی جوامع هستند. به همین دلیل، مسائل اقتصادی یک جامعه ممکن است در جوامع دیگر بیمعنا یا غیرقابلاجرا باشد. حسن سبحانی، استاد گرانقدر اقتصاد اسلامی در دانشگاه تهران در کتاب «ابهامزدایی از اقتصاد اسلامی» مینویسد:
"پدیدههای اجتماعی-اقتصادی وقتی در جوامع متفاوتی واقع میشوند، چون لزوماً متأثر از ساختارهای ذهنی و معطوف به فرهنگ و مذهب و سنتهای آن جوامع هستند، از هم متفاوت میباشند؛ یعنی همانند ویروس کووید19 نیستند که تفاوت چندانی نکند که در کجا واقع شده و به کجا سرایت کرده است. بنابراین این احتمال با درصدهای بالایی وجود دارد که در اقتصاد جامعهای روشهایی به لحاظ سیستم اقتصادی اتخاذ شود که اصولاً قابلیت اجرا در جایی دیگر را نداشته باشد و یا ضرورتاً مسئله آن جامعه تلقی نشود.
برای نمونه، این انتظار که در جامعه مسلمانان شرایطی به وجود آید که اقامه نماز و یا روزه گرفتن در ماه رمضان برای نیروی کار شاغل در واحدهای تولیدی با تمسک به پایین آمدن بهرهوری آنان ممنوع شود، انتظاری بلاوجه، غیرواقعی و مصنوعی است. بدیهی است کمتر محققی است که در اقتصاد جوامع مسلمان چنین پدیده انتزاعی را «مسئله» تلقی کرده و به دنبال پژوهش و تحقیق درباره وجود و آثار آن باشد، در حالی که ممکن است همین موضوع برای کارگران مسلمانی که در بنگاههای تولیدی اقتصادهایی شاغل هستند که مسلمانی در اکثریت آنها رایج نیست، موضوعیت یابد و کارفرمایان با بررسی میزان کاهش بهرهوری در این گروه از کارگران که روزه میگیرند، درصدد آن برآیند که آیا باید آنها را اخراج کرده یا اشتغالشان را حفظ نمایند.
یعنی پژوهشهای علوم اجتماعی لزوماً موضوعیت جهانشمولی ندارند و متناسب با مسئلهای که واقع میشود و یا احتمال وقوع دارد تعریف شده و عملیاتی میشوند (ص 54)".
این تفاوتها نشان میدهد که پژوهشهای علوم اجتماعی و اقتصادی اغلب متناسب با مسائل خاص جوامع تعریف میشوند و در بیشتر موارد جهانی بودن یا فراگیر بودن موضوعیت ندارند. بنابراین، انتظاری که مفاهیمی همچون اقتصاد اسلامی بهعنوان یک علم جهانی در تمامی جوامع مطرح باشد، با این واقعیتها تطابق ندارد. پژوهش در اقتصاد اسلامی و سایر شاخههای علوم اجتماعی، باید در چارچوب مسائل خاص و نیازهای واقعی جوامع تعریف و عملیاتی شود. در غیر این صورت، ضمن اینکه از پاسخ به مسائل واقعی عاجز خواهد بود، مسیر توسعه و نوآوری را نیز محدود خواهد ساخت.
از نگاهی دیگر، دلیل عدم توجه جدی به این شاخه در دانشگاههای معتبر غربی را باید در ماهیت محیط اقتصادی آن جوامع جستجو کرد. در کشورهایی که سازمانهای اقتصادی نظیر بانک تجاری، بنگاههای خصوصی و دیگر نهادها مستقل از باورهای دینی فعالیت میکنند، طبیعی است که اقتصاد اسلامی جایگاه پررنگی نداشته باشد. زیرا مفاهیم و نظریههای علمی زمانی موضوعیت مییابند که با واقعیتهای اقتصادی جامعه پیوند داشته باشند. در غیر این صورت، پرداختن به مفاهیمی که در میدان عمل اقتصادی آن جوامع مطرح نیست، بیمعنا به نظر میرسد.
این مسئله البته جای تعجب ندارد؛ بلکه حتی اگر اقتصاد اسلامی بهعنوان موضوعی پراهمیت در دانشگاههای غربی مطرح میشد، این پدیده خود سؤالبرانگیز میبود. چرا که نظریهها باید از دل واقعیتهای اقتصادی زاده شوند، نه اینکه صرفاً در محیطی انتزاعی و جدا از میدان عمل توسعه یابند. از همین منظر، عدم وجود اقتصاد اسلامی در دانشگاههای غربی را نمیتوان امری غیرطبیعی قلمداد کرد.
اما در مقابل، جای تعجب است که در کشورهای اسلامی، با وجود اینکه صدها میلیون مسلمان در کسبوکار و مبادلات مالی خود به اصول دین اسلام پایبند هستند یا تمایل دارند چنین باشند، اقتصاد اسلامی هنوز جایگاه شایستهای نیافته است. منطقی است که اقتصاد اسلامی، ابتدا در دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشورهای اسلامی شکل گیرد، رشد کند و به بلوغ برسد. این فرایند با ماهیت دانش اقتصاد همخوانی دارد، چرا که اقتصاد علمی است که تبیین روابط بین متغیرهای رفتاری جامعه را در قالب نظریه دنبال میکند.
با این حال، در سالهای اخیر، بهویژه با گسترش ارتباطات و توجه به اهمیت اخلاق در اقتصاد، جریانی از آموزش و پژوهش در حوزه اقتصاد اسلامی در کشورهای اسلامی و حتی برخی جوامع غربی ایجاد شده است. برای نمونه، در کشورهایی چون مالزی، عربستان سعودی، مصر و ایران، و حتی در مراکزی محدود در انگلستان و آمریکا، تحقیقاتی در زمینه اقتصاد و بانکداری اسلامی در حال انجام است. این روند نشان میدهد که کنجکاویهای علمی و ارتباطات جهانی میتوانند حتی بر محیطهایی که اساساً غیراسلامی هستند تأثیرگذار باشند.
چرا برخی با گسترش اقتصاد اسلامی مخالفت میکنند؟
این انتقادها معمولاً از دو منظر قابل بررسی است. نخست، بسیاری از مخالفان شناخت کافی از شیوه رشد دانش اقتصاد ندارند و درکی عمیق از فرایند شکلگیری و تکامل نظریههای اقتصادی در جوامع غربی ندارند. تاریخ علم اقتصاد نشان میدهد که نظریهها بر اساس نیازها و واقعیتهای خاص جوامع توسعه یافتهاند. بنابراین انتظار اینکه تئوریهای اقتصادی غربی بتوانند پاسخگوی تمام مسائل جوامع اسلامی باشند، منطقی نیست.
دومین دلیل مخالفتها، تقلید کورکورانه از دانشگاههای معتبر غربی است. این رویکرد به نوعی مانع تولید معرفت بومی در کشورهای اسلامی شده است. بهجای آنکه دانشگاههای اسلامی به بستری برای رشد نظریههای بومی تبدیل شوند، صرفاً به ترجمه و تدریس نظریههای غربی بسنده کردهاند. این وضعیت به معنای تعطیلی اندیشه و تفکر در دانشگاههای اسلامی، و زمینهساز فاصله گرفتن از مسائل واقعی اقتصادی این جوامع شده است.
اقتصاد اسلامی نباید صرفاً بهعنوان یک دانش نظری صرف و مجرد و جدا از جامعه در نظر گرفته شود، بلکه باید در ارتباط مستقیم با نیازها و مسائل عملی جوامع اسلامی توسعه یابد. این رویکرد میتواند اقتصاد اسلامی را از محدودیتهای فعلی خارج کرده و به دانشی کارآمد و تأثیرگذار تبدیل کند.
انتهای پیام/