با بازگشت شهید تهرانی مقدم و یارانش از سوریه سرنوشت جنگ تغییر می‌کند

با بازگشت شهید تهرانی مقدم و یارانش از سوریه سرنوشت جنگ تغییر می‌کند

خبرگزاری تسنیم:بعد از سفر سوریه شهید تهرانی مقدم و یارانش در سایه آموزش‌هایی که گذرانده بودند. امیدوار بودند تغییراتی درروند جنگ، بخصوص جنگ شهرها به وجود بیاورند. آن‌ها برای تنبیه متجاوز با استفاده از سامانه جدید، سرنوشت جنگ را جور دیگری رقم می‌زدند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، برای آنکه روزگاری ایران در پله افتخار ایجاد موشک‌های منحصر به فرد در منطقه خاورمیانه و حتی در دنیا بدرخشد و بتواند با مانور شهاب3 و سجیل لرزه بر اندام دشمنان نظام و رژیم صهیونیستی بیندازد، راه درازی طی شد. راهی که با همت شهید حسن تهرانی مقدم و دوستان شهیدش آغاز شد و تا امروز هم ادامه پیدا کرده است. گام‌های ایجاد قدرت موشکی ایران به یقین پرماجرا و سرشار از فداکاری غیورمردان تیپ موشکی سپاه بوده است. حسن تهرانی مقدم برای موفقیت در این مسیر می‌بایست گام‌های فرمانده آتش‌های پشتیبانی سپاه، توپخانه سپاه و تشکیل تیپ موشکی سپاه را به طور متوالی در روزگار تحریم و حداقل امکانات نظامی طی کند تا روزی با کاشتن بذر اعتماد به نفس در میان دیگر رزمندگان آن‌‌ها را به میدان بیاورد. حسن تهرانی مقدم در 21 سالگی و در ابتدای شکل‌گیری رسمی سپاه پاسداران، به عنوان مسئول اطلاعات منطقه‌ی 3 سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا 59/7/31 در این سمت باقی ماند. وقتی تیپ موشکی سپاه تشکیل و حسن تهرانی مقدم در سمت فرماندهی آن مشغول به کار شد، طبق رایزنی‌های صورت گرفته قرار شد چند تن از پاسداران ایرانی برای آموزش کار با موشک‌های " فراگ 7" و " اسکاد بی" به دمشق اعزام شوند که خود حسن تهرانی مقدم نیز یکی از این بچه‌ها بود که در دوره آموزشی شرکت می‌کرد.

روایت گام‌های متوالی شهید حسن تهرانی مقدم و یارانش در تشکیل تیپ موشکی سپاه، روایتی از روزهای سخت اما پر ثمر رزمندگان این تیپ است که شرح مشکلات، پیچیدگی‌ها و نحوه آموزش آنان در "پاییز 63" به قلم "رضا قلی زاده" و پژوهش "محمد حسین پیکانی" آمده است. بخش‌های منتخبی از آن در ادامه می‌آید:

روزهای آموزش موشکی برای افسران ایرانی در سوریه با سختی و شرایط غربت و کار زیاد می‌گذشت. دستور مستقیم حافظ اسد در مورد آموزش به افسران ایرانی، باعث شده بود در  پادگان محدودیت چندانی برایشان قایل نشوند. اعتماد سوری‌ها تا این اندازه بود که 13 نیروی نظامی یک کشور دیگر را در مهم‌ترین پادگان نظامی‌شان اسکان داده‌بودند. در برخی موارد برای خود سربازان سوریه محدودیت ایجاد می‌کردند؛ اما برای ایرانی‌ها چنین چیزی وجود نداشت.

افسر سوری: اگر من چند نفر مثل شما را داشتم، خاک اسرائیل رو به توبره می‌کشیدم

سوری‌ها روز اول که افسران ایرانی را دیدند، گفتند این‌ها چیزی از موشک یاد نمی‌گیر‌ند. استاد کلاس سکو اوایل، خیلی بااکراه سر کلاس می‌آمد. چند جلسه که سپری شد، حساب دستش ‌آمد که این به تعبیر آن‌ها افسران جوان سابقه‌ بسیار درخشانی در توپخانه دارند و سوالات تخصصی می‌پرسند و نمی‌شود دست به سرشان کرد. بعد از آن، مرتب و آماده سرکلاس می‌آمد. می‌گفت: «ما دوره‌های مختلی رو برای متخصصان چند کشور برگزار کردیم، ولی هیچ کدوم مثل شما شوق یادگیری نداشتن. واقعا نمونه‌این...» در پایان یکی از کلاس‌ها هم اعتراف کرد که :« به نظر من، شما صد درصد موفق می‌شین.»

این نوع اعتراف‌ها گاهی علنی و آشکار بود و گاهی پنهانی. جوری می‌گفتند که مثل یک راز در بین خودشان بماند. روزی یکی از افسران سوری با استاد کلاس سکوی پرتاب به عربی صحبت می‌کرد. مهدی هم حرف‌هایشان را می‌شنید. افسر از استاد سکو پرسید:« نظرت درباره‌ ایرانی‌ها چیه، اون‌ها را چه طور می‌بینی؟» استاد سکوی پرتاب در حالی که حالت چهر‌ه‌اش عوض می‌شد، خیره به نگاه‌های حیران افسر گفت: «اون‌ها شب و روز بی‌وقفه تلاش می‌کنن، شب‌ها تا دیروقت درس می‌خونن، به نظرم همه‌شون نابغه‌ان!» سرهنگ سلیم فرمانده گردان فنی، در میان نیروهای موشکی سوریه آدم شایسته‌ای به نظر می‌رسید. به کار بچه‌های تست نگاه می‌کرد. وقتی دید این‌ها در مدت کوتاه خوب یاد گرفته‌اند و تست را با موفقیت زدند، یک لحظه از کوره در رفت. رو به ایرانی‌ها گفت:« اگه من چند نفر مثل شما رو بین نیروهام داشتم، خاک اسرائیل رو به توبره می‌کشیدم!» ارتش سوریه پانزده سال سابقه موشکی داشت؛ اما تمام کارهایشان زیرنظر کارشناسان روسی انجام می‌گرفت. به این خاطر هم، سوری‌ها چیزی یاد نمی‌گرفتند. آن‌ها فقط در قسمت اپراتوری کار می‌کردند. سور‌ی‌ها حق نداشتند به کابل‌ها دست بزنند. اگر روغن کمپرسور را عوض می‌کردند، باید کارشناس روسی روغن را چک می‌کرد. حتی جاهایی از سکو را پلمپ کرده بودند.

شبیه معجزه بود که یک نفر در چهار تخصص آموزش مهارت بیابد/با کمک مترجم‌ها به فکر افتادند برای قطعات موشک معادل فارسی بنویسند

روزهای دوشنبه و جمعه، زیارت حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) سرجایش بود و بچه‌ها یکی از عوامل موفقیت‌شان را توسل به این دو بزرگوار می‌دانستند. به این اعتقاد رسیده بودند که کارشان واقعاً شبیه معجزه است که یک نفر در سه چهار تخصص آموزش می‌بیند و به راحتی هم یاد می‌گیرد. افسران ایرانی همه‌ حاشیه‌ها را حذف کرده و به اصل کار که یادگیری علوم وفنون موشکی بود، پرداخته بودند؛ موشک را چگونه بردارند و روی لانچر(پرتابگر) بگذارند، نحوه‌ زدن سوخت، چگونه اکسید بزنند، چه طوری کلاهک جنگی را وصل کرده و آماده‌ تست کنند و ... هر طور شده می‌خواستند از استادن خود اطلاعات بگیرند و می‌گرفتند. آن‌ها به هدف متعالی که در پیش داشتند، فکر می‌کردند و به روزی که باید برگردند ایران و کارهای بزرگی انجام دهند. کارهایی که تا آن روز کسی انجام نداده بود. روی همین برنامه‌ریزی از همان‌جا واژه‌گزینی موشکی را شروع کردند. ناصر، مهدی و علی که نیروی تخصصی به شمار می‌رفتند، عربی بلد بودند. آن‌ها با کمک مترجم‌ها به فکر افتادند برای قطعات موشک معادل فارسی بنویسند. ساعت‌ها فکر می‌کردند، می‌نوشتند، دور هم می‌نشستند و بحث می‌کردند. گفته‌های همدیگر را نقد می‌کردند وگه‌گاه به نتیجه‌ای می‌رسیدند، اما بعضی مواقع بحث‌ها بی‌نتیجه رها می‌شد. اصطلاحاتی مثل قنداق، گهواره و... که بعدها در موشکی مصطلح شدند، همه یادگار شب‌های آموزش و بحث‌های نیروهای موشکی در سوریه بود.

روز بازگشت رزمندگان اسلام برای سوری‌ها روز بسیار سختی بود

روزهای آخر دوره، بچه‌ها برای برگشتن به ایران دلتنگی می‌کردند؛ درد غربت و دوری از جبهه صبرشان را لبریز کرده بود. وقتی پایشان به جبهه رسیده بود، فکر نمی‌کردند روزی سر از سوریه و‌ آموزش موشک در بیاورند. دوره آموزش اسکاد بی، سی‌ام آذرماه 1363 تمام شد و از بچه‌ها امتحان گرفتند. بعد از اتمام دوره‌ آموزش، فرمانده سوری گفت: «به خاطر اینکه بچه‌های ایرانی آموزش موشک اسکاد رو با موفقیت سپری کردن، اگه بخواین، می‌تونیم برا تعداد محدودی، سیستم موشک فراگ7 رو هم آموزش بدیم.» امکان آموزش برای همه وجود نداشت، پس از مشورت و همفکری شش نفر از بچه‌ها برای آموزش فراگ7 به محل تیپ موشکی "لونا" رفتند.

روز بازگشت رزمندگان اسلام برای سوری‌ها روز بسیار سختی بود؛ برایشان سخت می‌آمد از نیروهای جوان و شاداب و پرانگیزه جدا شوند. رزمندگان ایرانی در سایه آموزه‌های دینی در این مدت رفتار شایسته‌ای از خود نشان داده بودند. در طول آموزش، سوری‌ها چیزهای زیادی از ایرانی‌ها یاد گرفته بودند؛‌ سحرخیزی، عبادت،‌ ایثار،‌ پشتکار و اعتماد به نفس و با اینکه افسران جوان درست و حسابی عربی بلد نبودند، با این حال ارتباط خوبی با سوری‌ها داشتند. آخرهای دوره، زبان تخصصی موشک را هم خوب یاد گرفته بودند. حالا نیروهای موشکی سوریه از دل و جان شیفته ایرانی‌ها شده بودند، ولی دیگر چاره‌ای نبود. زمان،‌ زمان خداحافظی بود. سه‌شنبه 11 دی‌ماه 63 روز بازگشت افسران ایرانی به کشور بود. شور و شوق بازگشت به وطن در چهره‌ همه‌شان موج می‌زد.

 برای تنبیه متجاوز با استفاده از سامانه جدید، سرنوشت جنگ را جور دیگری رقم می‌زدند

یک هفته از بازگشت افسران ایرانی به وطن گذشت و یک روز سرد زمستانی "حسن مقدم" از اتاق کارش در توپخانه سپاه با تک تک مسافران موشکی تماس گرفت. مقدم از اتفاقات موشکی و ورود اولین پارتی موشک به کشور خبر داشت؛ اما هنوز دوستانش نمی‌دانستند. آن‌ها در سایه آموزش‌هایی که در خارج از کشور گذرانده بودند. امیدوار بودند تغییراتی در روند جنگ، بخصوص جنگ شهرها به وجود بیاورند. آن‌ها برای تنبیه متجاوز با استفاده از سامانه جدید، سرنوشت جنگ را جور دیگری رقم می‌زدند. شاید هم به نقطه مطلوب نزدیک می‌کردند. این هم خواسته مسئولان و فرماندهان جنگ بود، هم آرزوی قلبی خودشان.

حسن مقدم نیروهایش را فرا خواند. این‌بار حرف‌هایش از جنس دیگری بود، از جنس سامانه موشکی، از آنچه در دیار غربت ‌آموخته بودند و اینک باید به کار می‌بستند. حسن آقا گفت:« دوستان، ما از این به بعد دیگه نیروهای موشکی سپاه پاسداران حساب می‌شیم و از این بابت شکرگذار خداوند متعال هستیم. ماموریت سنگینی روی دوش ما گذاشته شده، وقتی ما اینجا نبودیم دوستان کارهایی کردن، حالا باید کمکشون کنیم. اگه خلاهایی وجود داره، جبران کنیم. قرار نیست صبح بیاییم سرکار و شب برویم منزل. با این جور کار و تلاش نمی‌تونیم جواب خون شهدا و کسایی که همه هستی‌شون رو در راه دین فدا کردن، بدیم. مسئولیت ما سنگینه. پیش از این هم گفتم چشم امید خیلی‌ها توی کشور به این جمع سیزده نفره دوخته شده. حالا همین قدر بدونید وقتی گزارش  ماموریتمون رو به فرماندهان ارائه کردم، دیدم خیلی امیدوارانه به موضوع نگاه می‌کنن. حالا برای شروع کارهامون مجبوریم بریم کرمانشاه. البته یکی دو نفر از دوستان مثل آقای ناصر بافقی اینجا می‌مونند و جزوات آموزشی و مرکز آموزش‌ رو سروسامان می‌دن. باید خیلی سریع مرکز آموزش موشکی راه اندازی بشه. نمی‌خوام همه‌ گفتنی‌ها رو اینجا بگم. آماده رفتن بشید، باقی حرف‌ها رو تو راه براتون می‌گم.»

حسن آقا برایشان توضیح داد که:«در غیاب ما،‌ آقای حاجی‌زاده و همکاراش تیپ موشکی‌حدید رو در پادگان شهیدمنتظری کرمانشاه تشکیل دادن و تلاش خودشون رو می‌کنن؛‌ برای شروع کارهای تخصصی هم چشم انتظار شما هستن. به لطف خدا موشک‌ها هم رسیده و ما هر کدوم تو تخصصی که گذروندیم کارمون رو شروع می‌کنیم. گروه موشکی حدید نوپاست و احتیاج به تقویت و کار بیشتر داره. من به همه شما دوستان و همرزمانم ایمان دارم. باید صادقانه تلاش کنیم تا مجموعه‌مون رو به شرایط مطلوب برسونیم...»

گروه موشکی از کرمانشاه با گام‌های استوار و امیدوار رهسپار پادگان شهید منتظری در بیست کیلومتری کرمانشاه شدند. جنگ آبستن حوادث تازه‌ای بود...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران