دیدگاه سازش با آمریکا برای پیشرفت کاملا شکست خورده/تقابل ایران با نظم آمریکایی موجود باید علنی باشد
خبرگزاری تسنیم: کارشناس مسائل استراتژیک میگوید مقرراتی مثل منشورملل و یا مقررات کنترل تسلیحات و خلع سلاح و یا سازمانهای بینالمللی، دیگر توان کنترل بحرانهای جهانی را ندارند و کارامدی خود را در حرکت جهان به سمت روندهای بهبود یابنده از دست دادهاند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، "این نظام نوینی که آمریکائیها میگویند این است، کاری کنند که همه دنیا آنطور که آنها میخواهند، فکر کنند و حقایق را وارونه بفهمند. نظم نوینی که آمریکا در پی استقرار آن است، متضمن تحقیر ملتها و به معنای امپراطوری بزرگی است که در رأس آن آمریکا و پس از آن قدرتهای غربی است. بازگشت به جامعه جهانی – که آمریکا منادی آن است – به معنای پذیرش سلطه فرهنگ غرب است."
این سخنی بود که رهبر معظم انقلاب در خصوص نظم نوین جهانی تاکید فرمودند؛ بر این اساس و بر طبق آنچه از این نظریه استخراج می شود، نسخه پیچی آمریکایی برای جهان نه تنها از حیث قطب بندی بلکه در ابعاد هویتی، ماهیتی، ادبیات کنشگری در جهان و نیز از حیث کارکردی و ابزاری مخدوش شده است. در حقیقت؛ سفارشات امریکایی که در قالب هندسی مخروط با رأس و محوریت ایالات متحده برای بخشهای زیرین آن، تقسیم کار میکرد، در دوره جدید، شکل مخروطی خود را به فضای مسطح داده و در نتیجه، تصمیمات روندهای جهانی، در ســطـــحی یکسان و آرام آرام در میان ملتها مورد بررسی قرار میگیرد. ملتها نیز اندک اندک دریافتند که وابستگی به نمادهای هژمونی مانند سازمانهای باصطلاح بینالمللی مانند صندوق جهانی پول و بانک جهانی، نه تنها در جهت رشد همه جانبه یک ملت اثر مثبتی ندارد بلکه این سازمانها در مواقع لزوم به عنوان ابزار و بازوی سلطه جهانی عمل کرده و کشورهای وابسته را استثمار میکند.
این نکته نه تنها در اندیشه معاصر شرق در دهه اخیر مورد تاکید قرار گرفته و آثار آن با ظهور قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی مشهود است، که نظریه پردازان رئالیست آمریکایی نیز به این نکته اذعان دارند چنانکه "کیسینجر" کهنهکار در وال استریت ژورنال لب به اعتراف گشوده و میگوید: «لیبی در جنگ داخلی است، شبه نظامیان بنیادگرا در حال بنا کردن خلافت در سوریه و عراقاند و دموکراسی جوان افغانستان در آستانه فلج شدن قرار گرفته است و علاوه بر اینها اختلافات با روسیه بار دیگر ظاهر شده و رابطه با چین هم به تبادل اتهام در برابر عموم و همکاری تقسیم شده است. مفهوم نظمی که اساس انگارههای غربی بود با بحران مواجه شده است.»
در همین راستا خبرگزاری تسنیم در سلسله گزارشها و گفتوگوهای ویژه با کارشناسان روابط بینالملل به بررسی ابعاد این پوستاندازی هندسه قدرت جهانی پرداخته است.
در ادامه این گفتوگوها، دیدگاه مهدی محمدی از کارشناسان مسائل راهبردی را پیرامون شکلگیری این تحول جویا شدیم. محمدی معتقد است در تعریف نظم جدید جهان مقصود این است که دینامیک نیروهایی که اثرگذاری این نیروها بر هم، شکل دهنده تحولات جهانی است، در حال دگرگونی است یعنی هم شدت تغییر کرده و هم نیروهای جدید ساخته شدند برخی از نیروهای قدیمی از رده خارج و یا جایگزین شدند و نیروهای موجود در صحنه جهانی هم شدت و هم جهتشان در حال تغییر است و این دینامیک جدید شکل دهنده به تحولاتی خواهد بود که از الگوهای دینامیکی گذشته پیروی نمیکند.
مشروح گفتوگوی تسنیم با مهدی محمدی را از نظر میگذرانید:
تسنیم: در اینکه هژمونی آمریکایی که مدتی بر جهان حاکم در ابعاد بنیانها، نهاد و نمادها در حال افول است تردیدی وجود ندارد. تعریف شما از نظم جدید جهانی چیست و اصولا علائم و نشانههای واقعی گذار از نظم فعلی به نظم جدید چیست؟
در مورد نظم جهانی که امریکا سعی کرد بعد از فروپاشی شوروی بر اساس نظامی تک قطبی بنا کند نشانههای قابل توجهی وجود دارد. یعنی مجموعهای از مکانیزمهای جهانی که آمریکاییها برای تبدیل خود به هژمونی مسلط در دو دهه گذشته طراحی و اجرا کردند عمیقا به چالش کشیده شده است و در نتیجه ما نشانههای ظهور نظم جدید را مشاهده میکنیم.
مقصود این است که دینامیک نیروهایی که اثرگذاری این نیروها بر هم، شکل دهنده تحولات جهانی است، در حال دگرگونی است یعنی هم شدت تغییر کرده و هم نیروهای جدید ساخته شدند برخی از نیروهای قدیمی از رده خارج و یا جایگزین شدند و نیروهای موجود در صحنه جهانی هم شدت و هم جهتشان در حال تغییر است و این دینامیک جدید شکل دهنده به تحولاتی خواهد بود که از الگوهای دینامیکی گذشته پیروی نمیکند.
اولین نشانه این تغییر این است که مجموعه مقررات و سازمانهای بینالمللی که امریکاییها از آن به عنوان نگهبان نظم مطلوب بینالمللی خود بهره گرفتند و پیروی از آنها را به بازیگران بین المللی تحمیل کردند، به شدت در حال ناکارآمدی و از دست دادن توان کنترل بر رویدادهای جهانی است.
هیچ ناظر منصفی نیست که انکار کند مقرراتی مثل منشور ملل متحد و منشور حقوق بشر و مجموع مقررات کنترل تسلیحات و خلع سلاح و یا سازمانهایی که در رأس آنها سازمان ملل هست، دیگر توان کنترل بحران های جهانی را ندارند و کارامدی خود را در حرکت روندهای جهانی به سمت روندهای بهبود یابنده و روندهای عادلانه که منجر به افزایش رفاه در جهان است از دست دادند.
بنابراین اولین نشانه نظم جدید، ناکارآمدی واضح مقررات و نهادهای بینالمللی به عنوان حافظان و نگهبانان نظم آمریکا محور است.
دومین نشانه کاهش شدید قدرت مهارکنندگی و یکسرهسازی امریکا است، در حقیقت تا قبل از این اتفاق، برژینسکی و امثال او مدام تاکید میکردند که آمریکا تنها قدرت جهان است که توان تصمیمسازی و یکسرهسازی روندهای جهانی را دارد و میتواند وارد یک رویداد شود و حتی اگر هیچ بازیگری به او کمک نکند، صرفا با اتکا به نیروی خود میتواند روندها را به سمت و سوی مطلوب خود هدایت کند و تحولات جهانی را یکسره کند.
امروز نمونه های فراوان داریم که امریکا نه تنها توان تصمیمگیری و یکسرهسازی را ندارد، حتی توان پیش بینی و تدوین استراتژی را هم از دست داده است به عنوان مثال، پدیده ای مثل داعش در منطقه بروز کرده و اوباما بعنوان عالیترین مقام امریکایی میگوید ما هیچ راهبردی در برابر داعش نداریم.
این نشان که میدهد روندهای جهانی به سمتی در حال حرکت هستند که امریکا دیگر نه قادر به پیشبینی و نه قادر به کنترل این روندهاست و نه میتواند آن را به سمت مدنظر خود هدایت کند. نشانه دوم که در سخنرانی اوباما نیز خود را نشان داد، این بود که قدرت آمریکا به عنوان هژمون جهانی به شدت افول کرده است و امریکا دیگر قادر به کنترل روندهای مدنظر خود نیست.
نشانه سوم نظم جدید این است که متحدان امریکا در حال تمرد هستند در گذشته، تصور اینکه متحدان امریکا رفتاری غیر از اراده امریکا از خود نشان دهند یا سیاست منطقهای مستقل اتخاد کنند، غیرقابل تصور بوده و فرض بر این بود که همه خود را با سیاست امریکا سازگار میکنند.
از چند سال پیش بازیگران نزدیک و سرسپرده امریکا در انقلابهای منطقه شروع به تمرد کردند و استراتژیهای منطقهای مستقلی تدوین کردند که در مواردی با امریکا سازگار نیست و رفتارهای منطقهای از خود نشان دادند که منجر به تهدید امریکا شده است.
نشانه چهارم، افزایش نقش ملتها در تصمیمگیریهای بینالمللی است. تا قبل از این، غرب سلطه خود را از طریق دولتها اعمال میکرد. به طور مثال وقتی با دولت کشورهای مصر و عراق مذاکره میکرد و به تصمیم مشترک میرسید، دیگر کسی قادر نبود این تصمیم را به چالش بکشد اما امروز ملتها و نهادهای غیردولتی اراده خود را تحمیل میکنند و اصولا امریکا با ملتهای خاورمیانه رابطه خوبی ندارد به این دلیل که اصولا رابطهاش همواره با دولت های دیکتاتور بوده است در حالیکه مردم منطقه امریکا را به عنوان عامل خارجی میشناسند، بنابراین، بازیگرانی وارد صحنه شدند که امریکا قادر به کنترل و تعامل موثر با آنها نیست.
با توجه به این 4 نشانه، بدون تردید نظم جدید در حال شکلگیری است و این یک نظم جدید منطقهای، چند قطبی، مردم پایه و ایدئولوژی محور است، برخلاف نظمی که امریکا در دو دهه گذشته سعی کرد با ابزار زور و اجبار حاکم کند.
*تسنیم: آقای محمدی؛ در بطن شکلگیری این تحول، همگراییها و واگراییهایی نیز در سطح منطقه و جهان ایجاد شده که مرزهای آن، آمریکای لاتین را هم درنوردیده است. با توجه به ائتلافهای جدیدی که در جهان ایجاد شده، از دیدگاه شما چه ائتلافهایی به عنوان بازیگران تحول در نظام جدید نقش ایفا میکنند؟
-محمدی: معتقدم منطقه خاورمیانه در دوره گذار قرار دارد و ائتلافهای پیشین صدمه دیدهاند اما ائتلافهای جدید به معنی واقعی کلمه شکل نگرفتند، چون بازیگران منطقهای هنوز تحلیل جامعی از تحولات ندارند تا بر اساس آن، دوستان و دشمنان خود را انتخاب کنند.
به طور کلی تصور میکنم نوعی همبستگی بین ملتها در خاورمیانه در حال شکلگیری است که اساسا مبتنی است بر مبارزه با حضور عامل خارجی در خاورمیانه و گروههای سیاسی که به این سمت حرکت کنند شانس اقبال از سوی مردم را خواهند داشت بنابراین همگراییهایی که هدفشان تقویت حضور خارجی منطقه باشد صدمه خواهند دید و نمیتوانند حیاتشان را ادامه دهند.
*تسنیم: دیدگاه شما راجع به همگرایی که در برخی ابعاد روابط ایران، چین، روسیه، برزیل و هند وجود دارد چیست؟
-محمدی: تحریمهایی که علیه ایران اعمال شد و تحریمهایی که امریکا علیه روسیه در یک سال اخیر بعد از شروع بحران اوکراین آغاز کرد، یک درس برای بازیگران منطقهای و فرامنطقهای داشت مبنی بر اینکه؛ وابستگی به مکانیزمها و نهادها و قوانین بینالمللی تحت کنترل امریکا، آنها را به شدت آسیبپذیر میکند.
اثبات شده است که وابستگی به نهادهای اقتصادی بینالمللی که خدمات اقتصادی جهانی ارائه میکنند، اما نهایتا فرمانبردار امریکا هستند میتواند بلافاصله و در بازه زمانی کوتاه، تبدیل به تهدید عمده علیه کشورها شود. به عنوان مثال، سوئیفت یک مکانیزم جهانی تسهیل تراکنشهای مالی و بانکی است و سازمانی که این خدمت را ارائه میدهد عملا باید فارغ از گرایشهای سیاسی بینالمللی و با اهداف تجاری و مستقل و بیطرفانه این خدمات را به همه بانکها ارائه دهد اما یک شبه و با یک قطعنامه اتحادیه اروپا، سوئیفت تصمیم میگیرد این خدمات را به ایران ارائه ندهد. کشورهای دیگر این صحنه را مشاهده میکنند و این سئوال پیش میآید که امریکا این رفتار را در اثر موضوع دیگری برای آنها نیز انجام خواهد داد.
شکل گرفتن ائتلافهایی مانند "ائتلاف بریکس" که هند و برزیل هم عضو آن هستند حاکی از آن است که کشورهای منطقهای و فرامنطقهای به این میاندیشند که زیرساختهای اقتصادی، حقوقی و سیاسی در روابط بینالملل نباید منحصرا در اختیار امریکا و کشورهای غرب باشد چون در این صورت این کشورها از این زیرساختها برای سلطه استفاده میکنند.
اگر همگرایی به این شکل صورت گرفته محصول اشتباهات امریکایی ها و اروپایی ها در سوء استفاده از زیرساخت های سیاسی و حقوق و بین المللی صورت می دهند، سازمان ملل امروز تبدیل به ماشین امضای امریکا شده است و نهادهای اقتصادی بین المللی تبدیل به فرمانبرداران تصمیماتی شده اند که در بروکسل یا واشنگتن گرفته می شود و کشورهایی که مستقل هستند به این نتیجه برسند که باید وابستگی خود را کم کرده و سیستم های موازی ایجاد کنند و این سیستم های موازی خود به خود به ائتلاف های جدید می انجامد و این اوتلاف ها نظم مستقر جهانی را به نحوی به چالش خواهد کشید.
*تسنیم: چالش فعلی غرب با ایران از طریق طرح موضوعاتی مثل انرژی هستهای و مذاکره با 1+5 ، یا حقوق بشر و دموکراسی در ایران، با تحول در نظام جهانی چه رابطه ای دارد و ما اصولا میتوانیم این موارد را به عنوان فکتهای پیاده کردن و اجرای نظریه نظام جهانی از سوی غرب بررسی کنیم؟
-محمدی: پایه های نظم هژمونیک امریکا تلاش برای جلوگیری از شکل گیری رقبای جدید بوده است یعنی امریکا همواره سعی کرده است که عواملی که موجب افزایش قدرت آنها در جامعه جهانی میشود به نحو انحصاری نزد خود نگاه دارند و هیچ شراکتی را با هیچ دسته ای از بازیگران در آن عوامل نپذیرند و یکی از ابزارهایی که موجب شده تا امریکایی ها ادعا کنند که نقش آفرین اصلی در صحنه نظامی هستند فناوری های نوین است که می تواند کارکردهای تسلیحاتی هم پیدا کنند
نکته کلیدی که وجود دارد این است که یکی از ارکان نظمی که امریکا سعی کرد بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از فروپاشی دیوار برلین ایجاد کند این است که امریکا همواره سعی کرده است تا قوانینی را تصویب کند که بر اساس آن انحصار آنها در بخش های فناوری های نوین تسلیحاتی و غیر تسلیحاتی خفظ شود. به طور مثال معاهده ان پی تی معاهده تولید انحصار است تا اجازه ندهند که باشگاه کشورهای هسته ای توسعه یابد.
بنابراین اگر بتوانند تلاش میکنند کشورها را از به چالش کشیدن انحصار های خود بازدارند و اگر نتوانند و کشوری این را نقض کرده و وارد حریم ممنوعه شود آنوقت است که سازمان های بینالمللی که باید ضامن حقوق کشورها باشند به ابزار فشار به کشورها تبدیل می شود.
خوب صورت مسئله در موضوع هسته ای ما چیست؟ صورت مسئله این است که ما حقوق و تکالیفی بیش یا کم از حقوق و تکالیف سایر کشورها را نمی پذیریم.
حرفی که غرب می زند این است که شما باید تکالیف بیشتر و حقوق کم تر را بپذیرید بنابراین همانطور که شما گفتید این بحران ها اساسا هیچ منشا و پایه ای ندارد مگر اینکه امریکا به دنبال این است که ابزارهای تولید قدرت در ابعاد جهان را به هر نحو ممکن انحصاری کند و انحصاری شدن این ابزارهاست که شرایط لازم برای تداوم سلطه امریکا در جهان را تضمین میکند و اگر به چالش کشیدن این انحصار به رویه جهانی تبدیل شود دیگر چیزی از هژمونی و سلطه امریکا باقی نخواهد ماند.طبیعی است که امریکا سرسختی نشان دهد و همه ابزارهای خود را فعال کند تا نظم امریکایی را هیچ کشوری به چالش نکشد.
*تسنیم: وظیفه جمهوری اسلامی در شکل دهی به نظم جدید در تقابل با سلطه چیست و ایران چگونه می تواند نقش خود را در این حوزه پر رنگ کند؟
-محمدی: ایران کشور پیشرو در این حوزه است و اساس هیچ کشور دیگری نیست که در این حوزه با فاصله دور رقابت کند و می توان گفت ایران و امریکا تنها دو کشور هستند که برای خود منافع جهانی تعریف کردند و ادعاهای جهانی دارند و روندهایی را پیشنهاد می کنند که این مکانیزم ها حوزه عمل جهانی دارد.
اولین کار جمهوری اسلامی این است که ایران گفتمان انقلاب اسلامی را عمیق کند و به همه مخاطبان خود در ابعاد جهانی نشان دهد که توان ادعایی غرب با توان واقعی آنها به شدت فاصله دارد و توان واقعی آنها به شدت ناچیز است و اگر دورانی از مقاومت از سوی کشورها در پیش گرفته شود شکست غرب و امریکا و امتیازگیری کاملا قابل انجام است.
گفتمان مقاومتی و گفتمان انقلابی شاید جزو مهم ترین محصولاتی است که می توان این را صادر کرد و این محصول در بیرون از ایران خریدار دارد به ویژه اگر ایران بتواند بحران هسته ای را با موفقیت پشت سر بگذارد، کار دوم این است که نسبت به توطئه هایی که امریکا نسبت به ملت های مستقل انجام میدهد آگاهسازی جهانی انجام دهد.
یکی از بدترین اتفاقات این است که مسئولان ما به توجیهکنندگان رفتارهای آمریکا تبدیل شوند کاری که در مقطعی صداهای نیرومندی از سوی برخی مقامات دارای مسئولیت که البته دلسوز هم هستند، می شنیدیم که رفتار امریکا را توجیه می کردند. این کاملا خلاف روندی است که بتواند ایران را به قدرت جهانی تبدیل کند و روندی که ما در آن شانس تبدیل شدن به قدرت را داریم این است که تقابل خود را با نظم موجود که عمده ملت های جهان از آن ناراضی هستند علنی و آشکار و روشن سازیم و به مردم جهان اطلاع رسانی کنیم که میزان آسیبهایی را که نظم موجود بر آنها وارد میکند.
موضوع با اهمیت دیگر قدرتمندتر کردن و تشدید حمایت از محور مقاومت در منطقه خاورمیانه است و هرچه مقاومت، قدرتمندتر شود ابزارهای ایران برای تبدیل شدن تحول در نظم جهانی افزایش می یابد و هرچه این محور تحت فشار بیشتری باشد توان نقش آفرینی ایران کاهش پیدا میکند. بنابراین گام سوم که باید برداشت این است که ایران هر چه بیشتر خود را درگیر مستحکم سازی بازوهای جبهه مقاومت در منطقه کند.
*تسنیم: با توجه به اینکه امنیت هویت در کنار امنیت فیریکی یک از دو شق امنیت محسوب میشود، و با توجه به اینکه هویت اسلامی و مقاومتی جمهوری اسلامی ایران خصوصا در شرایط مذاکرات هستهای، توصیه برخی اصلاح طلبان مبنی بر ملاقات اوباما با رئیسجمهور کشورمان و نادیده گرفتن برخی منافع ملی را میتوان به عنوان مانع تراشی در مقاومت جمهوری اسلامی و تضعیف موضع پیش رونده ایران در مقابل زیادهخواهی امریکایی بررسی کرد؟
-محمدی: دو دیدگاه در کشور وجود دارد. یک دیدگاه این است که معتقدند ایران زمانی قدرتمندتر خواهد شد که به نظم آمریکا محوری که در جهان هست ملحق شود و هرچه بیشتر ما در نظم جهانی که امریکا رهبر آن است شریک شویم منافع ملی ما تامین خواهد و به نظر من این دیدگاه کاملا شکست خورده است.
مشاهده کردید در سال 2001 وقتی ایران در زمینه افغانستان با امریکا همکاری کرد و بعد از آن زمانی که ایران با امریکا در باره عراق گفتگو کرد و در این فرایند تا الان که حدود یک سال است که دولت بدون هیچ محدودیتی با امریکا در حال تعامل است این تعامل هرگز به افزایش قدرت ایران و افزایش نقش آفرینی ایران منجر نشده است بلکه برعکس. این محاسبه در ذهن امریکایی ها شکل گرفته است که ایران توان مقاومت خود را از دست داده که در نتیجه این محاسبه امریکا فشارهای خود را نیز تشدید کرده است یا حتی به ما حملات هویتی را شروع کردند.
دیگاه دوم می گوید نظم موجود جهان اساساً ظالمانه است و منافع ملی ایران را به رسمیت نمیشناسد و منافع ملی ما در این است که هرچه موثرتر بتوانیم ارکان این نظم جهانی را به چالش بکشیم.
در نمونه سوریه، وقتی سه سال پیش بحران سوریه شروع شد همین دو دیدگاه در مقابل هم صف آرایی کردند. عده ای از جمله آقای رئیس جمهور سابق معتقد بودند جامعه جهانی در مورد نظام سوریه یک تصمیم گرفته و ما نمی توانیم در مقابل این تصمیم مقاومت کنیم و در نهایت بشاراسد رفتنی است.
تفکر مقاومت استدلال کرد که ما توان این را داریم که در مقابل این اراده هر قدر هم قدرتمند باشد بایستیم، و اراده خود را حاکم کنیم الان بعد از سه سال روشن است کدام دیدگاه موجب افزایش قدرت و توان تاثیر ایران بر تحولات منطقه ای و بین المللی شده است.
نمونه های زیادی وجود دارد که تفکر مقاومت موجب افزایش قدرت ملی ایران و منافع ملی ایران شده است و تفکر سازش موجب صدمات غیر قابل جبران به منافع ملی ایران شده است. همین حالا بحث درباره دیدارهای رئیس جمهور ایران و امریکا در نیویورک نیز از همین آبشخور سیراب می شود و کسانی معتقدند که صرف تعامل با امریکا به منافع ملی ما کمک می کند و تصور نمی کنند اگر این تعامل محاسبات استراتژیک امریکا را به ضرر ایران تعییر دهد و امریکا را به این جمع بندی برساند که ایران ضعیف شده است تا چه حد قادر است منجر به تشدید فشار بر ایران شود و شانس دستیابی به توافق خوب را از ایران بگیرد و بنابراین خط سازش خطی است که منافع ملی ایران را غلط تعریف می کند و هم به هیچ وجه توان رسیدن به منافع ملی و حتی منافعی که خود تعریف می کند ندارد و تجربه تاریخی ملت ایران همین را تعریف می کند.
*تسنیم: مکاتب مبنای نظریه نظم نوین جهانی مانند سکولاریسم، لیبرالیسم و کاپیتالیسم، پس از آغاز تحول در نظم جهانی و ایجاد نظم جدید هم اکنون در چه وضعیتی به سر میبرند؟
-محمدی: من مطالعه نظری در این باره نداشتم اما دیدگاههای کسانی مانند استفان والت در دانشگاه هاروارد که پیشنهادهای جدیدی در رابطه با اصلاح تئوری های روابط بین الملل دارند دیدگاهی است که از این به بعد بیشتر مورد استقبال قرار خواهد گرفت. خوب وظیفه تئوری های روابط بین الملل تبیین وضعیت موجود روابط بین الملل و پیش بینی آینده روابط بین الملل است. ابزارهای فعلی که دانش روابط بین الملل را در اختیار ما قرار می دهند ناکارآمد هستند و توان پیش بینی و پیشگویی و تبیین گری خود را از دست داده اند و بنابراین به زودی بحران بین المللی به حوزه نظری یعنی تئوری های روابط بین الملل هم منتقل خواهد شد و ما شاهد شکل گیری دوران جدید از نظریه پردازی در روابط بین الملل خواهیم بود و این دوران تلاش خواهد کرد تا خود را بر ویرانههای دوران سابق استوار سازد.
گفتوگو از سیدمیثم رحمتی
انتهای پیام/