«قصهها»، «دلواپسان» و حالا «خندوانه», تا باورمان شود مسئله «فرهنگ» نیست
قبیلهگرایی و سیاستزدگی اتفاق جدیدی در فرهنگ ایران نیست، اما بد نیست، هر از چند گاهی، آن را بهروی خودمان بیاوریم تا باورمان نشود که از چیزی به نام «فرهنگ» و «سینما» و «تلویزیون» حرف میزنیم.
1. رقابت در مسابقه کمدینهای «خندوانه» روز به روز در حال داغتر شدن است و «خندوانه» در حال تبدیل به یکی از مهمترین اتفاقات فرهنگی پرمخاطب تلویزیون ایران. بهموازات داغ شدن رقابت بین کمدینهای مشهور ایرانی برای رسیدن به مراحل بعدتر اتفاقات جالب دیگری هم در حال رخ دادن است.
مرحله دوم رقابت دو شب پیش آغاز شد و دیشب امین حیایی، بازیگر مشهور تلویزیونی و امیرمهدی ژوله، نویسنده کارهای طنز روتین تلویزیونی اجرا داشتند، دو کمدینی که بیشترین آرای مرحله قبلی را به خود اختصاص داده بودند. آرای مردمی تا این لحظه نشان میدهد که رقابت میان این دو کمدین بهشدت نزدیک و نفسگیر در حال پیگیری است، و این اتفاق جالبی در تاریخ رسانههای ایرانی است، این که سر یک رقابت سالم با انگیزههای صرف رسانهای، مردم اینچنین مشتاقانه وارد میدان شدهاند و در تلویزیون ایرانم سهیم شدهاند.
اما در حاشیه این اتفاق جالب و کمنظیر رسانهای در ایران، اتفاقات جالب دیگری هم رخ میدهد. دیشب یک کاریکاتوریست جوان که ظاهراً سابقه دوستی دیرینهای با امیرمهدی ژوله دارد یک پست اینستاگرام نوشت که ساعتی بعد حذف شد. در این پست جنجالی او از بینندگان این برنامه، پیش از شروع برنامه و مشاهده اجراهای دو کمدین؛ خواسته بود که برای اینکه امین حیایی رأی نیاورد، به امیرمهدی ژوله رأی بدهد. چرا امین حیایی رأی نیاورد؟ کاریکارتوریست جوان ما معتقد است که او «گذشته» خوبی ندارد و چرا «گذشته» خوبی ندارد؟ چون در فیلم «قلادههای طلا» بازی کرده است، فیلمی که در اعتراض به حوادث سال 88 ساخته شده است، ماجرایی که شورش خونین یک اقلیت بر جمهوریت نظام نام گرفت و ظاهراً آقای کاریکاتوریست همچنان در رؤیای آن دوران به سر میبرد.
این کاریکاتوریست بر صدر صفحه اینستاگرامش نوشته است: حاضر نیستم تا برای باورهایم کشته شوم، چون ممکن است غلط باشد... برتراند راسل
2. جشن خانه سینما برگزار میشود. «چند متر مکعب عشق» و «قصهها» رکورددار نامزد شدن جوایز هستند. «چند متر مکعب عشق» ساخته دو جوان افغانستانی که خانهشان را فروختهاند و فیلم ساختهاند و تاکنون در مقابل هر نوع سیاسی شدنی مقاومت کردهاند، با 9 جایزه برنده مطلق جشن میشود.
بلافاصله چند رسانه شروع میکنند: فیلم دیگری نبود؟/ چنین اتفاقی نشان میدهد که ٤ نفر داور، فقط رأی دادهاند، بیهیچ بحث و چالشی. خوب، رأی را هرکسی میتواند بدهد ولی برای داوری یک جایزه، چهار نفر آدم سروزباندار اهل تحلیل دلسوز متعهد، باید بحث ایجاد کنند و افراد را درگیر آرایشان کنند/ دبیر جشن نباید به داوران هشدار بدهد و آنها را متوجه دیگر فیلمها کند؟/ در داوری نباید جوگیر شد/ خودکشی خانه سینما/ 3 ماه برنامه ریزی برای یک جشنواره بیبرنامه و... .
و البته فاکتور میگیریم رسانههای عوامانهای را که افغانستانی بودن سازندگان این فیلم را مایه سرافکندگی جشن خانه سینما میدانستند، در کمال فرهیختگی و نژادپرستی همزمان... .
میتوانیم چشممان را روی این ببندیم که این رسانهها حامی مطلق «قصهها» بودند؟
3. «دلواپسان»، لفظ جدید اما پربسامدی در ادبیات سیاسی ایران است. در عین حال تقلای بیحدوحصر و باز هم عجیبی وجود دارد که این لفظ وارد ادبیات سینمایی ایران شود. روزنامهنگاری در هر مقاله نذر کرده است که یک بار این لفظ را مطرح کند، چند رسانه با تابلوی فرهنگی، هر روز یک تیتر درباره «دلواپسان» دارند؛ در گفتگوها در دهان مصاحبهشوندگان گذاشته میشود و... .
و ماجرای ما وقتی عجیبتر میشود که همین رسانهها، آدمها و منتقدان سینمایی، سالیان سال علم عدم ورود سیاست به سینما و تلویزیون را بلند کردهاند و همچنان مصرّانه هر نوع دخالت غیرسینمایی به حوزه سینما و تلویزیون را مردود میدانند و بهشدت محکوم میکنند و حالا اینچنین تلاش میکنند که حوزه فرهنگ ایران را به دلواپسان و غیردلواپسان تقسیم کنند با همان معیارهای سیاسی که منشأ اصلی این لفظ است.
قبیلهگرایی و سیاستبازی، اتفاق جدیدی در حوزه فرهنگی ایرانی نیست، اما بد نیست، هر از چند گاهی، آن را بهروی خودمان بیاوریم تا باورمان نشود که از چیزی به نام «رسانه»، «فرهنگ» و «سینما» و «تلویزیون» حرف میزنیم.
انتهای پیام/*