«اقتصاد مقاومتی» امروز در رأس امور قرار دارد
اقتصاد مقاومتی فرهنگی است که باید در همه سطوح ساری و جاری شود؛ این سرایت با بخشنامه و دستور، شدنی نیست و احتیاج به یک فرهنگسازی و کار تخصصی و اساسی دارد.
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانشبنیان معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری در یادداشتی به لزوم فراگیر شدن اقتصاد مقاومتی در آحاد جامعه و پیش از آن لزوم ترسیم راهی فراگیر برای فرهنگ این اقتصاد اشاره داشته است.
در ادامه مشروح این یادداشت آمده است:
به نظر میرسد از جدیترین موانع اقتصاد مقاومتی، ناهماهنگیهایی است که در نظام مالی و اداری کشور وجود دارد؛ نمیشود هر بخش بیاعتنا به دیگر بخشها کار خودش را پیش ببرد و اجرای اقتصاد مقاومتی زمانی از جانب مردم جدی گرفته میشود که ببینند مفهوم آن در همه بخشهای مملکت ساری و جاری است و همه سطوح خود را ملزم به رعایت آن میدانند.
اگر خدایی نکرده چنین استنباط شود که اقتصاد مقاومتی در حد شعار و تبلیغات متوقف شده و مدیران کمافیالسابق به شیوههای عادی و قدیمی خود رفتار میکنند، آن وقت مردم نه تنها از پیگیری اصلاح و تغییرات خوب و سازنده دلسرد میشوند بلکه آنها هم خود را به همین سطح تبلیغات تنزل میدهند. حقیقت این است که ما برای اصلاح ساختارهای مدیریتی نیازمند تغییر و دگرگونی هستیم. واقعیتهای دنیا به ما اجازه ولنگاری و بینظمی اقتصادی و اجتماعی نمیدهد.
موقعیت سیاسی و اعتقادی ما اقتضا میکند که قدر داراییهایمان را بدانیم و از پول و امکانات کشور به بهترین نحو استفاده کنیم. در حال حاضر نابخشودهترین گناه همین است که در سطح کلان مبتلا به اسراف و تبذیر شویم و داشتههای خود را از دست بدهیم. ما باید قدر قطرهقطره ذخایر نفتیمان را بدانیم؛ باید در حفظ و حراست از قطرهقطره منابع آبیمان بکوشیم؛ باید جلوی هرز رفتن حتی ریالی از درآمد کشور را بگیریم؛ باید قطار رشد و توسعه را در مسیر درستش قرار دهیم و بر سرعت این قطار بیفزاییم؛ دنیا در حال پیشرفت است و هیچکس منتظر نمیماند تا ما خود را به او برسانیم. اصلا در دنیا مسابقهای جدی و پرشتاب برقرار است تا کشورهای درحال توسعه زودتر از موعد به افقهای پیشرفت برسند.
30 سال پیش کشورهای مالزی، تایلند، تایوان، سنگاپور، هند و حتی چین اینجایی که الان هستند، نبودند. عکسهای 30سال پیش دنیا آنقدر از چیزی که الان میبینیم متفاوت است که گویی دنیای امروز ربطی به دنیای 30 سال پیش ندارد. همه دارند کار میکنند و ثروتهای ملی خود را افزایش میدهند. ما هم خدا را شکر نسبت به 30 سال پیش رشد و رونق قابل ملاحظهای داشتیم. بخواهیم واقعبینانه قضاوت کنیم باید به خودمان نمره خوبی بدهیم که علیرغم همه مضیقهها و گرفتاریها ثروت بیشتری تولید و کشور را آبادتر کردهایم. اما باز هم واقعبینانه بخواهیم خودمان را ارزیابی کنیم باید بگوییم که این پیشرفت خوب اما در عین حال کم است. ما نیاز به ثروت بیشتری داریم و لازم است که موقعیت اقتصادی کشور بهتر از این شود. ما هنوز وابسته به نفت هستیم و هنوز رقم تولید ناخالص ملی کشور مطلوب نیست.
سالهای متمادی است که همه دولتها شعار کوچکشدن میدهند و برای واگذاری امور به بخش خصوصی تلاش میکنند اما واقعیتها نشان میدهند که همچنان بخش خصوصی قدرت و قوت لازم را ندارد و بی رانت و پشتیبانی مستقیم دولت نمیتواند کارش را پیش ببرد. بحث فساد هم جدی است. ما در خیلی از امور موفق بودهایم اما در مبارزه با فساد دچار ضعف و فتوری نابخشودنی هستیم. هم آرمانهای انقلابی ما و هم باورهای اعتقادیمان، ما را ملزم میکنند که جلوی فساد را بگیریم و تا حد ممکن آن ریشهکن کنیم. بخش آموزش هم از بخشهایی است که نیاز به اصلاح ساختاری و محتوایی دارد.
در این بخش آزمون و خطاهایی صورت گرفته اما حقیقت این است که در آموزش همچنان گیر و گرفتاریهای جدی داریم و نمیتوانیم همهجانبه به آن اعتماد کنیم. آموزش را نباید به معنی فارغالتحصیلی بگیریم و دلشاد باشیم که از سیستم آموزشیمان سالانه فلان تعداد فارغالتحصیل در رشتههای مختلف بیرون میآیند. اگر مراقبت نکنیم سیستم آموزشی ما ممکن است نیروسازی برای سایر کشورها به خصوص در مقطع لیسانس داشته باشد. در آموزش به چیزی بیش از فارغالتحصیل صرف نیاز داریم تا با خیال راحت مسئولیتها و امور کشور را به نسل آینده بسپریم. در امر رسانه و تولید و واردات و صادرات و تولید فکر و تولید علم و از این قبیل هم کیست که نداند موانعی جدی بر سر راه داریم. ما کشوری انقلابی و اسلامی هستیم و باید همه امور را با مفاهیم انقلابی و اسلامی هماهنگ کنیم.
این هماهنگی انتزاعی نیست که بتوانیم به شعارهای ظاهری دلخوش کنیم؛ اتفاقاً ما به هماهنگی انضمامی نیاز داریم تا بتوانیم همه کارهایمان را متناسب با باورهای انقلابی و اسلامی بازتعریف کنیم. به عنوان مثال واضح است که ما نمیتوانیم صنعت توریسم را همانطوری در کشومان دنبال کنیم که سایر کشورها دنبال میکنند. ترکیه هم صنعت توریسمش پر رونق است (لااقل تا قبل از این اتفاقات اخیر پررونق بود) اما آیا ما میتوانیم همان مسیری را بپیماییم که ترکیه پیمود؟ ما هم حتماً باید صنعت توریسم را توسعه دهیم اما قبلش نیاز داریم تا از این صنعت متناسب با باورهای ایرانی-اسلامی تعریفی مجدد و بومی ارائه دهیم. در بعضی امور این بازتعریف کمی پیچیده است و محتاج کار و اقدام جدی است. نباید ساده انگارانه با آن برخورد کنیم و به صرف الزام حجاب و رعایت شئون اخلاقی فکر کنیم مشکلات حل میشود.
باید بنشینیم و با کمک کارشناسان واقعی و مدیران باتجربه راهکارهایی پیدا کنیم تا مشکلات و موانع صنعت توریسم از سر راه برداشته شود. توریسم را مثال زدیم و اگر بخواهیم دقیقتر به دوروبرمان نگاه کنیم میبینیم که خیلی از صنایع نیاز به بازتعریف انقلابی و اسلامی دارند. همین اسلامی شدن دانشگاه هم ممکن است در بادی امر چنین استنباط شود که به صرف توجه به ظاهر قصه حل میشود. اما اینطور نیست و نیاز به کار و مطالعه جدی دارد که از قبلش بتوانیم کشور را همه جانبه پیش ببریم و در عین حال به آرمانها و باورهایمان هم وفادار باشیم. منظور اینکه اگر کشورهای دیگر برای رشد و توسعه خود احتیاج به کار و تلاش دارند ما نیاز به کار و تلاش مضاعف داریم. ما هم کارهای معمولی و هم کارهای برعهده خودمان را انجام دهیم. یکی از این کارهای بر عهده ما همین «مقاومت» است. همه کشورها نیازمند صرفهجویی و استفاده بهینه از امکانات و سختگیری در واردات و جلوگیری از وابستگی هستند اما کشور ما به دلیل موقعیت سیاسی و انقلابیاش و به دلیل اینکه با نظام سلطه درافتاده و میخواهد با آن مبارزه کند، نیازمند صرفهجویی بیشتر و وابستگی کمتر و استفاده بهینهتر از امکانات است.
نمیشود شما اندیشههای مبارزه با امپریالیسم را در سر بپرورانید اما در عمل بزرگترین وارد کننده لاکچری در منطقه باشید. نمیشود شما به صرفهجویی اقتصادی فکر کنید اما نتوانید فساد را مهار کنید. نمیشود شعار استقلال اقتصادی بدهید اما مایحتاج زندگی خود را از چین و ترکیه و مالزی و برزیل و اروپا وارد کنید و به محصولات ساخت ایران بیاعتنا باشید. ما وضع تولیدمان خوب نیست و خیلی از کارخانهها رونقشان را از دست دادهاند. هرچقدر رونق تولید کم شود از آن طرف بازار واردات گرم میشود. برای همین است که در کشور ما متأسفانه مفهوم سرمایهداری با دلالی و واسطهگری نسبت به تولید بیشتر درآمیخته است. یعنی اگر بخواهیم اقتصاد مقاومتی را سامان دهیم باید تعریفمان را از سرمایه و سرمایهداری معلوم کنیم و اجازه رشد و رونق با بازار دلالان و واسطهها را ندهیم.
ما غیر از موقعیت ویژه سیاسی- اعتقادی موقعیت جغرافیاییمان هم ممتاز است. ما گرفتار پدیده گسترش کویر هستیم و بیآبی خطر مهمی است که تهدیدمان میکند. بحث انرژی هم در این جغرافیا جدی است و برای همین هم هست که میگویم باید یک نظام هماهنگ درباره امور تصمیم بگیرد. در واقع کشوری که مشکل انرژی دارد نمیتواند در مصرف انرژی این همه بیپروا باشد. به عنوان مثال در تهران ساختمانهای بلندمرتبهای داریم که نمایشان شیشه است. در شهری که از نعمت آفتاب برخوردار است و خطر زلزله نیز درآن جدی است آیا عاقلانه و به صرفه است که در برجهایمان این همه شیشه به کار برود؟ به قصه پر غصه گرمایش و سرمایش هم نگاه کنید. ما بیش از هرکشوری که آب و هوایی شبیه به آب و هوای ما دارد از سردکنندهها و گرم کنندهها استفاده میکنیم. همین حالا که هنوز در میانه بهاریم بیشتر کولرها راه افتادهاند و انرژی را هبا و هدر میکنند. این میزان از رفاه آیا تناسبی با مقاومت دارد؟
اقتصاد مقاومتی مادامی که به یک امر همهجانبه و فراگیر بدل نشود نمیتواند قدرت و قوتش را آشکار کند. مقاومت و قناعت و صرفهجویی را باید از خانوادهها شروع کرد، در مدرسهها پی گرفت و در همه بخشها آن را اصل قرار داد. بچهها باید بفهمند که داراییهای کشور از سر راه نیامده و آنها مجاز نیستند که هر طوری میخواهند هبا و هدرش کنند. اتفاقاً در جزئیات و در امور خرد هم باید به اقتصاد مقاومتی بها بدهید تا در امور کلان بتواند خودش را نشان دهد. ما مصرف سوختمان بالاست از بس در استفاده از ماشین شخصی بیپرواییم. در هیچ کشور پیشرفتهای به اندازه ما مردم از وسیله نقلیه شخصی استفاده نمیکنند زیرا در کشور ما استفاده از وسیله نقلیه عمومی و پیادهروی به یک فرهنگ تبدیل نشده است. همین مصرف بیرویه سوخت را اگر حساب و کتاب دقیق کنیم میبینیم که چیزی جز ضرر نیست. این همه ماشین نه تنها محیطزیست را آلوده میکند، بلکه باعث بیماریهای متعدد میشوند و تنبلی را نیز مثل یک ویروس خطرناک در جامعه شیوع میدهد. چرا در جامعه مقاومتی باید با مشکل مفرط چاقی روبرو باشیم؟ معنی چاقی یعنی تنبلی و پرخوری و این هر دو معنی دیگری را نیز به ضمیمه دارند: ما منابع غذایی را بیرویه مصرف میکنیم و زندگیمان هم آمیخته با سکون و بیتحرکی است...
منظور از این حرفها این است که اقتصاد مقاومتی فرهنگی است که باید در همه سطوح ساری و جاری شود. این سرایت با بخشنامه و دستور شدنی نیست و احتیاج به یک فرهنگسازی و کار تخصصی و اساسی دارد. باید از گذشته نیز درس بگیریم و تجربههای موفق خود را با رعایت اقتضائات زمان تکرار کنیم. یک روزی جنگ فقط برای رزمندههای جنوب و غرب کشور بود و مردم شهرنشین فراموش کرده بودند که در یک کشور جنگی زندگی میکنند. اما تدبیر امام و هماهنگی مسئولین و همراهی رسانهها باعث شد تا جنگ به عنوان مسئله مهمی در رأس امور کشور مورد توجه قرار بگیرد. از بچههای مدرسه تا مدیرکلها به گوشت و خون فهمیدند که جنگ جدی است و باید در آن سهمی داشته باشند.
هر کسی به فراخور حال خود داوطلب شد که در دفاع از کشور و انقلاب سهمی را عهدهدار شود؛ پیرزنی روستایی تخممرغهایش را به رزمندهها هدیه میداد و زنی خانهدار النگوهایش را در کیسه کمکهای مردمی میریخت. حتی بچههای مدرسه هم به نفع رزمندگان اسلام قلکهای کوچکشان را به جبههها میفرستادند. یکی جانش را داد، یکی داراییاش را، یکی فرزندش را، یکی اتومبیلش را و یکی هم همه وجودش را. این تجربه بود که باعث پیروزی و سربلند شد. حالا هم اقتصاد مقاومتی باید تبدیل به یک امر فراگیر شود تا هرکسی از آحاد ملت سهمش را ادا کند اما قبلش نیازمند آن است تا مدیران کلان نقشه راهی فراگیر برای فرهنگ اقتصاد مقاومتی ترسیم کنند و به خود و به ملت یادآوری کنند که امروز اقتصاد مقاومتی در رأس امور است.
انتهای پیام/