ماجرای گفتگوی امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) در شب عاشورا + فیلم
حضرت زینب(س) فرمود: برادر جان! ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتى پدرمان از دنیا رفت، گفتیم برادرانمان هستند، برادرم امام حسن وقتى به شهادت رسید، گفتم برادرم امام حسین هست، سالها به تو دل خوش کردم، امروز مىبینم تو هم خبر مرگ میدهی.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، ده روز گذشت و امشب شب عاشوراست، شبی عجیب و سرنوشتساز، شبی که در آن اتفاقات بسیار زیادی رخ داد، گفتگوهای بسیاری میان امام حسین (ع) و اصحاب شد، اصحابی که در همان شب وقتی امام عالم قصد نشان دادن موقعیتشان در بهشت را داشت، آنان این را نمیخواستند و تنها خود امام بود که برایشان مهم بود نه هیچ چیزی دیگری و اینان همان کسانی هستند که امام حسین (ع) درباره آنان می فرماید: «رأیهم رأیی و امرهم امری»، با این حال عدهای هم بودند که توفیق همراهی نصیبشان نشد، تا شب عاشورا به ظاهر با امام بودند، اما داشتند لحظات پایانی این همراهی به ظاهر به پشت سر میگذاشتند و وقتی امام فرمودند چراغها را خاموش کنید تا کسی برای رفتن خجالت نکشد، عدهای رفتند، رفتند و رفتند و دستشان از موهبتی عظیم خالی ماند. بعد از این، گفتگویی میان امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) رخ داد که نه تنها دل و جان زینب (س) را بلکه قلوب تمام مومنان و شیعیان در عالم به هم ریخته است.
متن بیانات رهبر معظم انقلاب را که در این فیلم میبینید، به شرح ذیل است:
راوى این قضیه امام سجاد (ع) است، که حضرت بیمار بودند - امام سجاد نقل مىکنند، مىگویند من در خیمه خوابیده بودم، عمهام زینب (س) هم پهلوى من نشسته بود و از من پذیرایى مىکرد، خیمه کناری هم پدرم حضرت ابىعبدالله بود، نشسته بود و جُون - غلام ابىذر - داشت شمشیر حضرت را اصلاح مىکرد، خودشان را براى نبردى که فردا در پیش داشتند، آماده مىکردند. مىگوید یک وقت دیدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و یک اشعارى خواند که مضمون این اشعار این است که دنیا روگردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزدیک است. «یا دهر افٍ لک من خلیلى کم لک بالاشراق من اصیلی» این نشاندهنده این است که کسى که این شعر را دارد مى خواند مطمئن است که به زودى و در زمان نزدیکى دنیا را مفارقت خواهد کرد، امام سجاد (ع) مىگوید من این شعر را شنیدم و پیام و معناى این شعر را هم درک کردم، فهمیدم امام حسین (ع) دارد خبر مرگ خودش را مىدهد، اما خودم را نگه داشتم ناگهان نگاه کردم، دیدم عمهام زینب به شدت ناراحت شد، برخاست و به خیمه برادر رفت، گفت برادر جان! مىبینم خبر مرگ خودت را مىدهى، ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتى پدرمان از دنیا رفت، گفتیم برادرانمان هستند، برادرم امام حسن وقتى به شهادت رسید، گفتم برادرم امام حسین هست، سالها به تو دل خوش کردم، به اتکاء تو بودم، امروز مىبینم تو هم خبر مرگ مىدهى.
انتهای پیام/