بوشهر|ناگفته هایی از عملیات فتح خرمشهر/رزمندگان اسلام به عهدشان با امام(ره) وفا کردند
رزمنده عملیات بیتالمقدس با بیان اینکه آزادی خرمشهر از دست دشمن بعثی عراق، حاصل رشادتها و رزم بی امان رزمندگان سلحشور ایران بود گفت: فتح خرمشهر وفای به عهد رزمندگان اسلام با امام(ره) بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بوشهر، سوم خرداد عملیات غرورآفرین بیت المقدس و فتح خرمشهر یک حادثه بینظیر در جهان میتوان قلمداد کرد چراکه دشمنان ایران اسلامی با تمام قوا و سلاحهای پیشرفته در تصرف این شهر حمله کردند و رزمندگان اسلام با دست خالی و تنها با تکیه بر خداوند متعال توانستند خرمشهر عزیز را پس از 578 روز از دست دشمن بعثی عراق نجات دهند.
در عملیات بیت المقدس که منجر به فتح خرمشهر شد رزمندگان با رمز «یا علی ابن ابیطالب» شرکت و صدمات قابل توجهی به دشمن وارد کردند. سرهنگ ناصر برازجانی جانباز 70 درصد جنگ هشت ساله از دشتستان از رزمندگان این دوران بود. برادرش شهید جلیل برازجانی نخستین شهید روستای وحدتیه بهشمار میرود. ناصر از سن 17 سالگی به جبهه اعزام شد و سالها تخریبچی بود و به سبب ضربههای که به مغزش وارد آمده صدمات زیادی به حافظهاش وارد شده و به همین سبب نتوانست آنچنان که باید و شاید از خاطرات جبهه و جنگ برای ما بگوید.
ناصر برازجانی یکی از رزمندگان دشتستانی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم گوشههایی از جنگ 8 ساله بازگو میکند.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
من ناصر برازجانی فرزند علی متولد سال 1344 روستای مزارعی از توابع دشتستان هستیم.
چند ساله بودید که عازم جبهه شدید؟
برای نخستین بار در خرداد ماه سال 1361 که 17 ساله بودم در جریان فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس عازم جبهه شدم البته این را بگویم که قبل از آن چند بار به برازجان و کازرون رفته بودم تا شاید بتوانم به جبهه بروم، اما چون سنم کم و برادرم به شهادت رسیده بود، اجازه اعزام به جبهه داده نشد و در حالی که اشک میریختم مرا به خانه برگرداندند.
چه چیز باعث شد به جبهه اعزام شوید؟
برادرم جلیل برازجانی در 20 آبان سال 1359 به شهادت رسید و برای اینکه سنگر آن خالی نباشد تقاضای اعزام کردم که چون سنم 15 سال بود موافقت نشد و در سال 1361 اعزام شدم.
در جنگ چه مسئولیتی بر عهده داشتید؟
عهد کرده بودم سختترین کارها در جنگ انجام بدم و تخریبچی بر عهده گرفتم.
چه خاطراتی از فتح خرمشهر دارید؟
در این عملیات رزمندگان با دست خالی و تنها با ایمان به خدا و برای وفای به عهد رزمندگان اسلام با امام(ره) حماسه آفریدند و صدمات قابل توجهی به دشمن وارد کردند.
از مشاهدات آزادی خرمشهر برایمان بگوید؟
در سوم خرداد پس از ازاد سازی خرمشهر صدای «الله اکبر و یا مهدی» از همه شنیده میشد سربازان از نیروهای ایرانی میترسیدند برای همین، از هر سو فرار میکردند.
پس از آزادی خرمشهر من و دو سه نفر از دوستانم به پاسگاه زید خرمشهر رفتیم و تخریب گنبد مسجد جامع خرمشهر مشاهده شد و گوته این بود که دشمن در خرمشهر از امکانات مهندسی و دفاعب محکمی برخوردار بود و واقعا به قول امام خمینی(ره)خرمشهر را خدا آزاد کرد.
بار دوم چه زمانی به جبهه اعزام شدید؟
در آذر ماه همان سال 1361 برای بار دوم عازم جبهه و به دهلران و در گردان فاطمه زهرا(س) با رسته تیربارچی به غرب اعزام شدم.
به طور کلی چه مدت در جبهه بودید؟
قبل از آنکه جانباز شوم بیش از دو سال به جبهههای جنگ اعزام شدم و هر روز حضورم در جبهه خودش خاطره است، اما متأسفانه حافظهام به سبب ضربههایی که به سرم وارد شده چیز زیادی خاطرم نیست.
بار دوم چقدر در جبهه بودید؟
حدود سه ماه در جبهه بودم.
بار سوم کی به جبهه رفتید؟
از همان بار اولی که به جبهه رفتم تا زمانی که مجروح و جانباز شدم، پی درپی به جبهه میرفتم و می توانم بگویم که در مدت این دو سال و چند ماه، یک ماه هم در خانه نبودم.
چه روزی مجروح و جانباز شدید؟
در روز بیست وششم اسفند ماه 1364 مجروح و جانباز شدم.
چطور جانباز شدید؟
12 شهریور 1362 و جزء لشکر 19 فجر شدم، یک سال کادر لشکر بودم و در این مدت بارها در سِمت تخریبچی به میدان مین رفتم و مینهای بسیار زیادی را خنثی کردم،کاری بسیار پرخطری که عاشق آن بودم.
از نحوه جانبازی خودتان قرار بود حرف بزنید؟
بله، بعد از آنکه یک سال در لشکر 19 فجر کار کردم، به تیپ احمد بن موسی(ع) رفتم، محل خدمت ما در شهر آبادان بود.
فرمانده برای آموزش تخصصی تخریب من را به ارومیه اعزام کرد و پس از 45 روز آموزش تخصصی تخریب به مدت یک ماه مسئول آموزش تخریب شدم.
در یکی از حملات دشمن، جنگ سختی در گرفت که من با آ رپی جی به شکار تانکهای رژیم بعثی پرداختم تانکهای دشمن از نوع تی 72 بود که گلوله آ رپی جی از آن کمانه میکرد و آسیبی به آن نمیرساند.
در یک فرصت مناسب با گلوله آ رپی جی شنی یکی از تانکها شکار شد و نفرات داخل آن بیرون آمدند و پا به فرار گذاشتند.
دشمن در این حمله خیلی بر ما فشار آورد طوری که ناچار شدیم عقب نشینی کنیم و در حال عقب نشینی بودیم برای گلوله گذاری به کمک یکی از رزمندگان رفتم گلوله چهارم یا پنجم بود که داشتم به دست مسئول قبضه میدادم که دیگر نفهمیدم چه اتفاقی برایم افتاد و بیهوش شدم.
در قایق به هوش آمدم و شنیدم که یکی میگفت: «این را به خشکی برسانید که اگر در جبهه شهید نشده اینجا طعمه کوسهها میشود »، دوباره از هوش رفتم.
روز سیزده فروردین سال 1364 بود که به هوش آمدم و متوجه شد که در بیمارستان شهید کامیاب مشهد بستری هستم.
17 روز تمام در کُما و بیهوشی بودم و چون تیر به ناحیه چپ مغزم اصابت کرده بود از ناحیه راست بدن فلج شده بودم که در حال حاضر نیز همینطور است.
بعد از هفده روز که به هوش آمدم، من را به خانه برگرداندند و از آن سال تا امروز در خانه هستم.
البته گاهی اوقات برای مداوا و درمان به بوشهر، شیراز و یا تهران میروم، اما اغلب اوقات خانه نشین هستم و در خانه به سر میبرم.
چند فرزند دارید؟
چهار فرزند دارم پسر اولم را به یاد و خاطره برادر شهیدم جلیل نام گذاشتیم. فرزند دوم فاطمه است، فرزند سوم خیرالنساء نام دارد و چهارمین فرزندم علی است.
منطقه وحدتیه چند شهید دارد؟
در مجموع منطقه وحدتیه دارای 45 شهید شامل 29 شهید روستای مزارعی و 16 شهید روستای بیبرا است.
در پایان اگر صحبت خاصی دارید بیان کنید؟
امروز پاسداران انقلاب اسلامی پا در رکاب ولایت و رهبری است و اجازه نمیدهیم کوچکترین تجاوزی به این آب و خاک صورت گیرد و هیچگاه در بعیت با رهبر معظم انقلاب اسلامی کوتاهی نمیکنیم.
انتهای پیام/م/ش