نگاهی به «کشتارگاه» | قهرمانهای بزهکار از حاشیه تهران تا جنوب کشور
پتانسیل خوب فیلم سینمایی کشتارگاه برای قهرمان سازی متأسفانه به فرصت سوزی دچار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، گویا موضوع قهرمان در سینمای ما مانند جنینی که در حال دست و پا درآوردن است دارد بازآفرینی میشود. اینکه این حرکت محصول و معلول نقدها و نظرات و تبادل فکر و رأی در میان اهالی رسانه و هنر یا اینکه معلول فروش پایین فیلمها در سینما و نبود مخطب است، نیازمند بحث و بررسی کارشناسی است. اماهرچه که هست در این جشنواره شاهد حضور قهرمانانی هستیم که یا از تکامل و شخصیت جاافتادهای برخوردار بودند و یا کاریکاتوری و نپخته اما نسبت به قبل از خود از شرایط بهتری برخوردارند.
کشتارگاه چیزی میان این دو است یعنی شخصیت اول فیلم با بازی امیرحسین فتحی کاملاً قهرمان به معنای متداول و اتم کلمه نیست اما آنقدر هم نحیف و بیجان نیست که نتوان آن را در مسیر قهرمانی خواند. او در «کشتارگاه» جسور است و دارد خودش را بعد از دورهای حبس و نقاهت پیدا میکند.
افتادن در دام ماجرایی تلخ و حساس و ملتهب باعث میشود که ناخواسته در همکاری با بدمن فیلم بیافتد و با او همکاری کند. کمکم وضعی مناسب پیدا میکند و در قالب جدید و در نقش دلال دلار و گوسفند قرار میگیرد که هر دو کار کثیف است و هنوز بزهکار جامعه قلمداد میشود. رفته رفته عذاب وجدان او از اینکه در حیاط خانهشان سه جسد بیگناه دفن شده است و متعلقین آنها هر روز دم خانه او منتظر آنها هستند باعث میشود که متولی و صاحب کار خود را به بستگان جسدها تحویل دهد تا از این عذاب نجات پیدا کند.
نقش فتحی به عنوان فردی که غیرت دارد و مردانه و در عین حال اهل پایین شهر است بد بازی نمیشود؛ او دوست دارد که لوطی باشد. نسبت به زن جنوبی فیلم با بازی باران کوثری احساس همیت دارد و میخواهد که او در این شهر غریب و در حاشیه شهر که ناامن است زودتر به شهر خود بازگردد.
او مانند دیگر شخصیتهای اول فیلمهای اجتماعی ما دارای این دوگانگی بیباک-خلافکار است. اما مشکل قهرمانی بودن او از بازی او نیست که از فیلمنامه و کارگردانی است که نتوانسته او را کامل خلق کند. نقطه تحول او در فیلم وجود ندارد؛ او تنها از درون عذاب وجدانی دارد که یکباره باعث میشود که زیر همه چیز بزند و بی خیال کار و بار خود شود و بدمن فیلم را بر باد دهد.
تکمیل بازی او با پدرش، حسن پورشیرازی چندان چفت نشده است و غیر از دعوا و جدال با یکدیگر چیزی به یکدیگر اضافه و کم نمیکنند. غیر از دعوای ابتدای فیلم که در کشتارگاه میان پدر و بدمن فیلم رخ میدهد که در آنجا امیر از پدرش دفاع میکند و پدر مدام میگوید که امیر پسر من است، در باقی فیلم تماما دعوا و اختلاف میان پدر و پسر را مشاهده میکنیم. این یک سویه بودن باعث میشود که این دو نقش نتوانند که یکدیگر را تکمیل کنند.
کشتارگاه در ترسیم فضای تلخ و تیره شاید عامدانه مراعات کرده است که مانند عموم فیلمهای سینمای روز ما نباشد و کمی تفاوت میان آن با دیگران ببینیم اما این نوع نگاه را اشتباهاً به جای حاشیه شهر و تهران به سوی آبادان و روستاهای جنوبی برده است. باتوجه به اینکه کارگردان خود اهل جنوب است ترسیم چنین فضایی از جنوب احتمالاً ناشی از دلسوزی او برای همشهریانش باید باشد که بخواهد به مسئولین گوشهای از مشکلات و مصایب آنان را نشان دهد.
اما سینما الزاماً وسیله خوبی برای رسانهای کردن مشکلات نیست و میتواند به آبرو و حیثیت مبتلایان مشکل و معضل نیز لطمه بزند. البته در سه سال اخیر هجم فیلمهایی که نگاه انتقادی و تلخ را از تهران به دیگر شهرهای کشور بردهاند رو به فزونی گذاشته و کشتارگاه اولین فیلم و آخرین آن نخواهد بود.
شاید بهتر آن بود که از میان بچههای جنوب نیز قهرمان یا حداقل کمک حالی برای امیر خلق میشد تا صورت بهتری از مردمان دفاع از کشور، غیرت و حماسه داشته باشیم. در این که جنوبیان ما در این سالها بسیار مورد بیمهری و کمتوجهی مسئولین قرار گرفتهاند شکی نیست اما اگر ما آنان را دوست داریم حرمتشان را زیر پا نگذاریم و لااقل در پیکره بندی سکانسهای جنوب کمی مراعات کنیم.
البته زمانی که بستگان هاشم (یکی از کشته شدههای مدفون) متوجه این حقیقت تلخ میشود و سراغ امیر و پدرش میآیند، عرق و جدیت آنان را در حفظ حرمت و انتقام خون به ناحق ریخته شده قوم و خویش خود که یکی از مولفههای اساسی و مهم جنوبیان کشور است نشان میدهند. حتی دختر هاشم با بازی باران کوثری که خون در رگهایش جوشیده است برای انتقام بیصبری میکند و عامل این فاجعه با بازی مانی حقیقی را در پشت وانت-یخچال به بیابان میبرد و آنقدر در سرما او را نگه میدارد که یخ بزند و به سرنوشت تلخ پدرش دچار شود.
بنابراین وجهه قهرمانی فیلم در فراز و فرودهای پیاپی در امیر باعث شده است که شکل واحد اما ناقصی از او داشته باشیم. بهتر آن بود که امیر با شجاعت بیشتر، جسارت تمامتر و با سناریوی دقیقتری به گونهای در تحویل شخصیت منفی ماجرا نقش ایفا میکرد که شبیه لو دادن و آدم فروشی نباشد. اینگونه شخصیت قهرمان فیلم ما میتوانست جذابیت بیشتری داشته باشد و به جای آنکه بیدلیل امتیاز قهرمانی فیلم در سبد دختر هاشم ریخته شود و در دو سکانس با سرعت بسیار بالا کنش و اکتهای او را برای نابودی مانی حقیقی ببینیم و تمام زحمات امیر نادیده گرفته شود، این امیر باشد که به نقطه طلایی خود در فیلم برسد و به عنوان یک قهرمان بامعرفت در فیلم ظهور کند. چیزی که در فیلم نابود و فرصت سوزی شد.
انتهای پیام/