ادبیات داستانی چه تأثیری در شکلگیری دیکتاتوری رضاخانی داشت؟
سعید تشکری در یادداشتی مینویسد: در دوره شلوغ و پرهیاهوی رضاخانی جنبشی شکل میگیرد به نام جنبش دو راهی تجدد و سنت، که رو در روی هم قرار میگیرند و دشمن اصلی فراموش میشود و به تبع آن ادبیاتی به وجود میآید که فاقد استراتژی و خاصیت است.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری:
هنر و ادبیات انقلاب ـ گفت هشتم
نزاع میان دو ادبیات مغلوب و معترض، که در دوران انتقال قدرت ـ از مشروطه تا رضاخان ـ سر و شکل آشکاری به خود گرفتند، اکنون میتوانیم به تأثیر ادبیات داستانی در شکلگیری یک حکومت تکصدایی و دیکتاتوری رضاخان برسیم. در این دوران ما شاهد نزاع میان ادبیات مغلوب و ادبیات اعتراضی هستیم، که از دشمن اصلی غافل است، بخشی که ادبیات مغلوب است و داعیه روشنفکری و تجددخواهی دارد و فقط و فقط ادبیات غربی و شبه مدرنیته را در جامعه ایران گسترش میدهد و تلاش میکند تا مناسباتی را وارد جامعه کند که از سوی تودههای مردم قابل درک نیست و به واسطه فاصله زیادی که با بخش زیادی از مردم دارد، مدام مهجور و تنها در جزیره مانده است و بخشی دیگر که ادبیات اعتراضی است و دراماتیکنویسها و قصهنویسهایی که هنوز نگاه سنتی دارند و از تحولات جهانی دور هستند و با هرنوع تجددخواهی در نزاع.
در این دوران نگاه روشنفکران به تمدن و تجدد، یک نگاه انفرادی است و این نگاه انفرادی، تبدیل شد به نزاعی مدام درباره هر رفتار، که آیا این رفتار یک نگاه مدرن و تجددخواهانه است یا نه و این دعوا آنقدر پیش رفت که آدمهایی مثل محمد حجازی ـ مطیعالدوله ـ و محمد مسعود در این میان پیدا شدند، و به تبع آنها شاعران زیاد دیگری مثل فرخی یزدی و میرزاده عشقی، زاده شدند و رابطههای روزمره را تبدیل کردند به نوعی تهاجم به سمت سیاستهای قزاقی رضاشاه. و در تمام این دوران، ما همچنان شاهد جنگ بین نویسندگان بسیار سنتینویس و نویسندگان شبه مدرنیتهنویس هستیم.
نزاعی که وجه اجتماعی به خود میگیرد و دو طیف سخت مشغول غلطگیری از یکدیگر میشوند، بیآنکه توجهی به مشکل اصلی داشته باشند و فارغ از اینکه در جامعه ایران قلدری به نام رضاخان سخت میتازد و میخواهد همان نگاه و سیستمی که پطرکبیر داشته را در ایران پیش بگیرد و نگاه جهانی و تمدن جدید را به زور و به خشونت بر سنت کهنسال ایران تحمیل کند.
ماحصل این نزاع، نمایشنامههایی مثل بقالبازی است که در این دوران نوشته میشود، بقالبازی، نوعی کمدی سنتی ایرانی بود که برای اجرا، متن پیشنوشتهای نداشت و بداههپردازی از مهمترین ویژگیهایش بود. دو شخصیت اصلی این نمایش، بقالی خسیس و پولدار و نوکری تنبل و زیرک به نام نوروز بود که برگرفته از شخصیت کریم شیرهای، دلقک دربار ناصرالدین شاه است. نوروز، برای آنکه اربابش را آزار دهد، خود را نادان جلوه میداد و هرچه اربابش دستور میداد، برعکس رفتار میکرد. گاهی دزدی که به ظاهر برای خرید ماست میآمد، سبب درگیریهای خندهدار و ماستی شدن بقال میشد. در مواردی دیگر، شخصیتهای پادشاه، وزیر، و ماستی در نمایش میآمدند.
نمایشنامه دیگری که در این دوران نوشته میشود ـ جعفرخان از فرنگ آمده ـ به قلم حسن مقدم در سال 1300 است، حسن مقدم در این نمایشنامه به موضوع غربزدگی و تحجر در اجتماع سنتی و فرنگرفته ایران میپردازد، که بعد از اجراهای مختلف و موفق، علی حاتمی نیز سالها بعد بر اساس این نمایشنامه فیلمی به نام ـ جعفرخان از فرنگ برگشته ـ میسازد.
نمونه دیگری از نمایشنامههای دوران انتقالی، جیجک علیشاه است؛ نمایشنامهای به قلم ذبیح بهروز که در سال 1302 نوشته شد. این نمایشنامه روایتی از دربار ناصرالدین شاه قاجار است که محور اصلی آن به تصویر کشیدن وضعیت دربار قاجار و بیخبری آنها از وضعیت کشور است. این نمایشنامه با زبان طنز به نوعی وضعیت حکومت قاجار را نشان میدهد.
اینها مواردی هستند که باعث می شود در این دوره انتقالی، ادبیات ما در عین حال که اعتراضی است، انسجامی نباشد، و شکل شعار به خود میگیرد، تا جایی که مذهب و سنت، اصلیترین مسئله تمام این نویسندگان است و غربزدگی و غربنویسی آنقدر پیش میرود که اشخاصی مثل سن پلرو نویسنده قرن نوزدهمی فرانسوی و سن پتر شاعر که هیچ سوادی هم نداشتند، تبدیل به الگو میشوند و سعی میکنند تاریخ پیدایش حیات روی زمین را که مورد توافق یک ملت بود، زیر سؤال ببرند.
در این دوره شلوغ و پرهیاهو، جنبشی شکل میگیرد به نام جنبش دو راهی تجدد و سنت، که رو در روی هم قرار میگیرند و دشمن اصلی فراموش میشود و به تبع آن ادبیاتی بهوجود میآید که فاقد استراتژی و خاصیت است، تا جایی که ادبیات در جنبشهای مردمی زمانه خودش غایب است و رابطه پویایی با جنبشهای مردمی دوران مثل جنبش جنگل و قیام میرزا کوچک خان جنگلی و شیخ محمد خیابانی برقرار نمیکند و این واکنشهای مردمی، همچنان به ادبیات تبدیل نمیشود، که در پی این غیبت، هیچ تاریخ قطعی و سندی، درباره کم و کیف رابطه ما با غرب از آن دوران وجود ندارد و تنها مستندات و نوشتههای آن دوران حاصل کار روزانه منشیهای درباری است که از زمان صفویه به بعد مسئول نوشتن رویدادهای روزانه دربار و امور شاه بودند، که پیش از آنها ظهور این نوع نوشتار در دوره تیموریان به نام وجدنامه است و بعد از آن مثلا در زمان نادرشاه، یک منشی انگلیسی زبان کارهای روزانه نادرشاه را مینویسد و در دوره قاجار هم این منشیها هستند که امور روزانه دربار را با زبانی سختخوان و نثری سختفهم مینویسند. در چنین ارتباطاتی ما نمیتوانیم از طریق هنر و ادبیات به چگونگی وضع آن زمان برسیم و بیشتر به تاریخ پناه میبریم، تاریخی که هر روز و ماه و سالش اتفاقات عجیبی میافتد و پر از خرده روایتهای داستانی است که در دوران خود نوشته نشده و تنها چیزی که از آن دوران مانده روایتهای کلی و تاریخی است، حلقه مفقودهای که هنرمندان در آن دوران از آن غافل هستند و برای آن ادبیات تولید نکردند، ورود هنر به شکل خام از غرب به ایران، و رابطه بین سنت و مدرنیته است، رابطه بین توده مردم و روشنفکران است، رابطه بین انقلاب مدرنیته شهری و جامعه روستایی است.
آنچه که باید مورد کنکاش قرار بگیرد این است که، چگونه هرج و مرج ادبی و شرایط سیاسی، در به قدرت رسیدن رضاشاه و شکلگیری یک دیکتاتوری مطلق و تکصدایی تأثیرگذار بوده است... .
ادامه دارد...
انتهای پیام/