بر بساطی که بساطی نیست؛ گزارشی از دستفروشان کتاب زیر پوست شهر
به بهانه خرید انبوه برای یک کتابفروشی در حاشیه تهران توانستهایم راه را باز کنیم و بزنیم به دل آن خانه. داخلش جای سوزن انداختن نیست. هر گوشهاش که سر میچرخاندیم کسی مشغول بستهبندی کالایی است. از کتاب تا اسباب آرایشی و زینتی بانوان.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آشفته بازار نشر کتاب در ایران همچون دریایی است که کرانهای را نمیشود برایش متصور بود. از نایابی کاغذ و قیمتهای عجیب و غریبی که برایش اعلام میکنند تا آثار عجیبی که مشخص نیست چگونه از فیلتر نظارتی عبور و قدم به بازار گذاشته است. در این میان اما وضعیت توزیع و فروش به عنوان حلقه آخر ارتباط با مخاطب دراماتیکتر از سایر بخشهاست.
هزینههای نگهداری و اداره کتابفروشیها سر به فلک گذاشته و در مقابل محصولی که قرار است آنها عرضه و مختصر سودی بابتش به دست بیاورند، در سر هر کوی و بازاری به شکلی عجیب میتوان یافت، با تخفیفهای آنچنانی و محتوایی که مشخص نیست با چه استانداردی و تحت لوای برند کدام موسسه نشر قدم به خانههای مخاطبان میگذارد.
درباره نحوه تولید و توزیع این دست آثار گفتهها و شنیدههای مختلفی وجود دارد، اما آنچه در ادامه میآید چند روایت واقعی از مواجهه با کانالها و شبکههایی است که به سادگی هر چه تمامتر هر چه که دوست داشته باشند و بپسندند را بدون کوچکترین محدودیت به مخاطبان خود عرضه میکنند. نه حق مؤلف برایشان اهمیتی دارد نه حق مترجم و در برخی موراد نه حتی مجوزی که طبق قانون باید از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کنند.
هزینههای انتشار را به دلیل ایجاد نسخههای دست کاری شده بر مبنای نسخههای اصلی، پایین آوردهاند و در نهایت نیز محصولی را که متعلق به خودشان نیست، با کمترین قیمت تمام شده و بیشترین حاشیه سود روانه بازار میکنند. این مافیای نشر کتابسازها هستند.
بساطیهای فروشنده کتاب این روزها در گوشه کنار شهر کم نیستند و با کمی دقت میتوان دریافت که عناوین و حتی فیزیک کتابهای عرضه شده توسط آنها نیز در موارد زیادی مشابه است که نشان از فعالیت هدفمند و شبکهای تامینکنندگان محتوا برای آنها دارد. نکته قابل توجه در این مسیر عرصه نسخههایی از سوی آنهاست که از قضا کاملا هم قانونی تولید شده است. چند موسسه نشر با نام اعضای خانواده و فامیل افراد ثبت و به سادگی مجوز فعالیت برای آنها گرفته میشود و نسخههای آماده شده بر مبنای نسخه اصلی، با درج نامی جعلی برای مترجم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز دریافت میکند و در نهایت به این شبکه توزیع راه پیدا میکند.
در این میان بسیاری از ناشران حرفهای و فعال کشور از نبود مجرایی برای رسیدگی قانونی به این مساله گلهمند هستند و البته برخی نیز دیگر عطای گلهمندی را به لقایش بخشیده و پیگیر اعتراض و شکایت نمیشوند که به گفته خودشان راه به جایی نمیبرد و مجرا برای رسیدگی قانونی در این راه هموار نیست. به تعبیر یکی از همین ناشران نشر در ایران در حال مبدل شدن به بیقانونترین فعالیت فرهنگی قانونی است که تنها دلالان در آن منتفع میشوند.
آنچه در ادامه میخوانید چند روایت مستند خبرنگار تسنیم از فعالیت این شبکه است که درباره آنها صحبت به میان آمد:
1 ـ در یکی از کوچههای خلوت خیابانی فرعی در میانه تهران ساختمان را پیدا میکنیم. بسیار قدیمی است و زهوار دررفته. آنقدر که از بیرون و درون وقتی نگاهش میکنی در تمنای ریختن و آوار شدن است. در میزنیم. به بهانه خرید انبوه برای یک کتابفروشی در حاشیه تهران توانستهایم راه را باز کنیم و بزنیم به دل آن خانه. داخلش جای سوزن انداختن نیست. هر گوشهاش که سر میچرخاندیم کسی مشغول بستهبندی کالایی است. از کتاب تا اسباب آرایشی و زینتی بانوان. از میان دالانها و درهای رنگ و رورفته رد میشویم و میرسیم به انبار کتاب. پسر جوانی گوشهای نشسته بود، پشت دستگاه بستهبندی. یک سویش توپ پلاستیک برای چسبیدن به دور کتاب است و یک سویش کوهی از کتاب. کنجکاو میشویم که عناوینش را دقیقتر ببینیم. نسخه انگلیسی کتاب نویسنده یهودی است که چندی قبل ترجمه فارسیاش ممنوع شده بود. سوال میکنم که نسخه انگلیسی مجوز دارد؟ پسرک جوابی نمیدهد اما متصدی لبخندی میزند، میگوید به جای مجوز توکل به خدای ما را دارد. کتاب خوبفروشی است. این پنجمین نوبت از چاپش است.
میگوید نسخه افست را بر مبنای نسخه اصل انگلیسی و با بهترین کیفیت چاپ کرده است. از کانال فروشش میپرسم. پاسخ این است که از شبکه توزیع قانونی در همه کتابفروشیها میشود خریدش.
2 ـ چند باری و در در مکانهای مختلفی در خیابان دیده بودمشان. در ایستگاه مترو، در یکی از ادارات مرکزی، دور میدانهای اصلی شهر و حتی برخی گوشه و کنارهای خیابان های دور از مرکز شهر که مانند یک مغازه برای خودشان پاتوق ثابت ایجاد کرده بودند. با بنر نسبتاً بزرگ تخفیفهای 50 درصدی. جلو رفتم و زل زدم به عناوین. خیلیهایش را میدانستم که سالهاست منتشر نشده است؛ ولی برخی را میشناختم. میدانستم از پرفروشهای بازار است. یکیشان را بر داشتم. ورق زدم. همه چیزش مانند نمونه اصلی بود. حتی شکل و طرح جلدش فقط نام مترجم فرق داشت و نام نشر که هر دو را نشنیده بودم. درباره کتاب سؤال کردم. گفت که ناشرش را نمیشناسد، اما هر تعدادی که از نسخه بخواهم سریع برایم جمع و جور میکند.
3. یک بساطی کوچک که پسر نوجوان زبر و زرنگی میچرخاندش. سر نبش خیابان روبروی دانشگاه. چند جعبه را ایستانده و رویش کتابها را گذاشته است، میروم به دیدن بساطش. خودش هم چند قدمی با فاصله ایستاده و تکیه داده بود به ماشین و دور و اطراف را میپایید. صدایش کردم و سراغ نسخه فارسی همان کتاب انگلیسی را گرفتم که در آن انبار توزیع دیده بودم. گفت دو قیمتی است. هم ترجمه اصل ناشر و هم ترجمه خودمان. گفتم مگر ناشر هنوز منتشر میکند؟ خندید و گفت: نه کپیه دیگه. گفتم نسخه خودتان دیگر چیست؟ گفت: یه ترجمه شسته رفته از همون. بعد با خنده گفت، ترجمه تطبیق یافته با سایر ترجمه ها...از قیمت سوال کردم. نرخش خیلی عجیب نبود. شاید نرخ همان نسخه ناشر اصلی که حالا داشت خیلی قانونی قاچاق میشد!
در بساطش کتابهای دیگری نیز یافت میشد کتابهایی که بدون مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بازارهای زیرزمینی نشر منتشر و حالا عملاً آشکار در بساطیها بهفروش میرود، کتابهایی در ستایش نظام شاهنشاهی، کتابهایی درباره علوم غریبه، عرفانهای نوظهور، «زوال کلنل» محمود دولت آبادی و... .
قاچاقچیان کتاب در سالهای گذشته و حالا کتابسازان در سالهای اخیر از آشفته بازار نشر به خوبی بهره بردهاند تا جایی که قاچاقچیان کتاب طبق برآورد کتابهای کشف و ضبط شده توسط نهادهای امنیتی و قضایی در سال 98 تنها 15 میلیارد تومان گردش سرمایه داشتهاند. به این رقم اگر آمار فروش کتابسازها را هم بیافزاییم که از قضا بر خلاف قاچاقچیان آزادانه و به صورت قانونی در سایه غفلت مسئولان فرهنگی فعالیت میکنند و نام خود را ناشر گذاشتهاند و حتی در نمایشگاههای مجازی پلتفرمها در روزگار کرونا گل سرسبد فروش هستند، متوجه خواهیم شد تنها در بعد اقتصادی غفلت از این افسارگسیختگی و فساد در لوای نشر چه میزان زیانبار خواهد بود.
اما در بُعد فرهنگی ماجرا باید به آسیبهای قابل توجه این آثار به نظام فکری خانوادهها و نسل جوان اشاره کرد، خانوادهای که با این تفکر عامیانه که هر کتابی خوب است، اقدام به خرید کتاب از این بساطیها آن هم به دلیل ارزانتر بودن و بهرهمندی از تخفیفهای وسوسهانگیز میپردازد، بدون اینکه بداند این کتاب توسط نهادهای رسمی تأیید شده یا نشدهاند. محتوای نظارت نشده، لغو مجوز شده و ... به درون ساختار فکری و زیستی خانوادهها و جوانان نفوذ پیدا میکند و البته هیچ نهاد یا ساختاری هم تمایلی به این ندارد که مسئولیت برخورد با آن را بپذیرد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با بیان اینکه این کتابها مجوزی دریافت نکردهاند، از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکند، شهرداریها و شورای شهر نیز با بهانه اینکه دستفروشی جرم نیست ترجیح میدهند حضور این عده را به جز روزهای کتابگردی مسئولان در ایام هفته کتاب نادیده بگیرند و کاری به کارشان نداشته باشند. حال چه کسی باید پاسخگوی ضرر و زیان ناشران و کتابفروشان باشد؟ چه کسی باید پاسخگوی آسیب و هجمهای که این کتابها به بنیان فکری خانواده وارد میکند باشد؟ پیدا کنید پرتقال فروشرا.