خاطرات اسیر فلسطینی؛ «۵ هزار روز در برزخ»|۲۲- بازگشت دوباره به زندان ریمون و گفتگو با «السنوار»

در یکی از روزها رفیقم عاهد ابوغلمه گفت که در برنامه رادیویی ویژه اسرا شنیده که یکی از اسرای زن به نام «غفران زامل» آزاد شده است.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، «5 هزار روز در برزخ» عنوان کتابی است که «حسن سلامه» اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستان‌هایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندان‌های رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف می‌کند. حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور «یحیی عیاش» فرمانده گردان‌های عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد.

فصل‌های ابتدایی این کتاب شرایط بغرنج و عجیب اسرا در سلول‌های انفرادی را وصف می‌کند؛ سلول‌هایی با طول 2 متر و عرض یک متر که پر از انواع حشرات و حیوانات موذی و آزاردهنده است و اسرا دائما در معرض حملات شبانه نگهبانان قرار دارند. حسن سلامه که در یک عملیات کماندویی منجر به کشته و زخمی شدن ده‌ها صهیونیست شده بود به خوبی توضیح می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌های وحشتناک در زندان اما هرگز تسلیم نشد و دشمن را مجبور کرد تا به خواسته‌های او تن بدهد.

«خالد مشعل» رئیس سابق دفتر سیاسی جنبش حماس و رهبر این جنبش در خارج نیز مقدمه‌ای برای این کتاب تدوین کرده است.

ترجمه این کتاب در قالب نقل قول‌ از زبان نویسنده آن به صورت خلاصه در چند فصل ارائه می‌شود.

بازگشت دوباره به زندان ریمون و گفتگو با یحیی السنوار

بعد از مدتی یکی از برادران به نام «جمال ابوالهیجا» که او را می‌شناختم به بخش ما منتقل شد و من بسیار خوشحال شدم و خدا را از این بابت شکر کردم. اما در آن روز خبر رسید که اداره زندان قصد دارد من را به تنهایی به انفرادی زندان ریمون منتقل کند. من از ابوالهیجا خواستم به همسرش بگوید که درباره غفران و خانواده او پرس و جو کند. به این ترتیب نامه‌ای نوشتم و به ابوغسان دادم تا در زمان استراحت در حیاط آن را به ابوالهیجا بدهد.

سال 2010 آغاز شد و این سال پر از اتفاقات گوناگون بود؛ به ویژه مسئله عشق و نامه دختری به نام غفران. بعد از طی مراحل معمول تفتیش، من را به سلول زندان ریمون بردند و همه وسایلم را گرفتند و تنها کمی لباس و کتاب برایم باقی گذاشتند. در این بخش با یکی از فرماندهان مقاومت فلسطین به نام «عباس السید» آشنا شدم و خیلی خوشحال بودم که با او صحبت می‌کنم. او درباره خودش و اخبار مربوط به قرارداد تبادل اسرا با من صحبت کرد و گفت که یحیی السنوار در بخش دوم انفرادی این زندان است و من بسیار خوشحال شدم و مشتاق دیدارش بودم.

زمانی که برای استراحت به حیاط رفتیم، یحیی السنوار در حیاط بخش دوم انفرادی بود و یک دیوار بلند بین ما قرار داشت. اما توانستیم از پشت دیوار با هم حرف بزنیم و من از او پرسیدم که چرا تاکنون اقدامی برای آزادی ما انجام نشده است. من همچنین درباره وضعیت اسرا و عدم اتحاد آنها برای یک اعتصاب جمعی صحبت کردم و گفتم که تنها راه خروج ما از این سلول‌ها، اعتصاب جمعی است. یحیی السنوار به من گفت که همه مشغول اخبار تبادل اسرا هستند و این اتفاق به زودی رخ خواهد داد. او همچنین گفت که معامله تبادل اسرا بدون آزادی من و همه اسرایی که در انفرادی هستند به پایان نخواهد رسید.

من همچنین درباره ماجرای خودم با غفران، با السنوار حرف زدم و او از من خواست عجله نکنم و منتظر بمانم تا آزاد شوم. این اولین و آخرین صحبت من با یحیی السنوار بود و سپس او را از انفرادی خارج کردند. ناگفته نماند که عبدالله البرغوثی نیز در این قسمت بود و من در زمان استراحت در حیاط از پشت دیوار با او حرف می‌زدم. چند روز بعد از رسیدن من به زندان ریمون، بار دیگر رفیقم ابوغسان را نیز به اینجا منتقل کردند و به سلول ما آوردند. ما دوباره زندگی خود را با یکدیگر شروع کردیم و او درباره پیغامی که من به همسر ابوالهیجا در خصوص غفران داده بودم برایم خبر آورده بود و گفت که این پیغام را رسانده است.

بعد از چند هفته دو تن دیگر از برادران به نام‌های «عاهد ابوغلمه» و «محمد جمال النتشه» به بخش ما منتقل و در یک سلول حبس شدند. ما دائما با آنها صحبت می‌کردیم و این کنارِ هم بودن تا حد زیادی، تحمل شرایط اسفناکی که داشتیم را راحت و ما را در برابر اداره زندان مقاوم‌تر می‌کرد. ما کاملا با هم متحد و هماهنگ بودیم. طبق معمول در کنار ما زندانیان جنائی یهودی بودند که آرام و قرار نداشتند و دائما فریاد می‌زدند و فحاشی می‌کردند. ما چاره‌ای جز صبر نداشتیم و باید با این اوضاع کنار می‌آمدیم.

آزادی غفران و امید برای دیدار

زندگی به همین شکل ادامه داشت و من مسئله غفران را نزد خودم نگه داشتم و با هیچ کس دیگری در این زمینه صحبت نکردم. در یکی از روزها رفیقم عاهد ابوغلمه گفت که در برنامه رادیویی ویژه اسرا شنیده که یکی از اسرای زن به نام «غفران زامل» آزاد شده است. غفران در این برنامه خطاب به همه اسرای زن و مرد فلسطینی گفت که برای همه شما آرزوی سلامتی دارم. غفران من و برادرم اکرم را به طور ویژه مورد خطاب قرار داد.

 
ادامه دارد..