هم‌نوایی شاعران آیینی با زائران کربلا؛ غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا

هم‌نوایی شاعران آیینی با زائران کربلا؛ غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا

جمعی از شاعران کشور هم‌نوا با حرکت جهانی اربعین ارادت خود را نسبت به سید و سالار شهیدان نشان دادند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ هنر متعالی همواره در طول تاریخ رسانه‌ای برای انتقال مفاهیم و اندیشه‌های ناب معرفتی است و در میان تمام هنرها، شعر در جامعه ایرانی همواره بزگترین رسالت را در این زمینه بر دوش داشته است. گواه آن هم می‌تواند ابیاتی باشد که واقعه‌ای را در دل تاریخ زنده نگاه می‌دارند و با ترسیم حقیقت، جبهه‌ حق و باطل را مشخص می‌کنند. شاعرانی که اینگونه شعر را باور کرده‌اند، همواره می‌کوشند از قریحه‌ خود در حساس‌ترین مواقع به بهترین نحو بهره ببرند و آثاری خلق کنند که بجا و تأثیرگذار باشد. نمونه‌ای از این دست از شاعران در خیل کاروان شعر و ادب این سرزمین کم نبوده و نیستند؛ شاعرانی که صداقت و حقیقت را به ثمن بخس معاوضه نکردند. 

پس از انقلاب اسلامی نیز کم نبودند شاعرانی که با چنین هدفی در میدان حاضر شدند و با هنرشان از دین و میهن خود دفاع کردند. در خیل شاعران انقلاب اسلامی، بخش قابل توجهی از روشنگری بر عهده شاعران آیینی بوده که با الهام از مکتب حسینی، در راه احیای دین گام برداشته‌اند.

همزمان با فرارسیدن اربعین حسینی جمعی از شاعران آیینی کشور، مطابق سنت‌ سال‌های گذشته، سروده‌های خود را به مقام والای شهدای کربلا و حضرت زینب(س) تقدیم کردند.

سیدمحمدمهدی شفیعی:

همه از هر کجا باشند از این راه می‌آیند
به سویت ای امین‌الله خلق‌الله می‌آیند

صف جن و ملک با زائرانت هم‌قدم هستند
به عشقت از عوالم، خیل خاطرخواه می‌آیند

زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شد
زمین و آسمان با زائرانت راه می‌آیند

ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجا
به شوق دیدن تو پابه‌پا، همراه می‌آیند

گروهی غرق توصیف‌اند و مستِ مدح چشمانت
گروهی روضه‌خوان، با سیل اشک و آه می‌آیند

به شهرت می‌رسند و حال و روز شهر بارانی است
پر از بغض‌اند و نم‌نم تا دم درگاه می‌آیند

مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوست
به سوی آفتاب آنجا به اذن ماه می‌آیند

قیامت کرده‌ای، انگار تصویری‌ست از محشر
که دوشادوشِ هم نزدت گدا و شاه می‌آیند

نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم می‌گیرند
به لطف گوشه‌چشمت آخرش کوتاه می‌آیند

حسن بیاتانی:

این روزها پر از تبِ مولا کجایی‌ام
اما هنوز کوفه‌ای از بی‌وفایی‌ام

هم زخم می‌زنم به تو هم دوست دارمت
در گیر و دار تیرگی و روشنایی‌ام

گم کرده‌ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستایی‌ام

گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هوایی‌ام

این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته‌بالی و بی‌دست و پایی‌ام...

پلکم که گرم می‌شود از خواب می‌پرم
با سُرفه‌های همسفر شیمیایی‌ام

آورده‌ام بضاعت مزجاة قوم را
انگشتر «عزیز»م و تسبیح «دایی»‌ام

آورده‌ام پناه به شش‌گوشهٔ غمت
برگشته‌ام به اصلیَتِ نینوایی‌ام

دستت همیشه روی سر ما پیاده‌هاست
این اربعین به لطف خدا کربلایی‌ام...

***

 عباس همتی:

بر شاهراه آسمان پا می‌گذارم
این کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم

آورده‌ام آهِ دلِ جامانده‌ها را
سنگینی آن بغض‌ها شد کوله‌بارم

آواره‌تر از رودها، صحرا به صحرا
خود را به امواج خروشان می‌سپارم

پاداش حج، در هر قدم! اجر کمی نیست
شکر خدا این گونه طی شد روزگارم

لبخند شوقی نان و خرما دست من داد
از پینه‌های دست‌هایش شرمسارم

تیر هزار و سیصد و هشتاد و هشت است
تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم

این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است
من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم

ذکر مصیبت می‌کند لب‌های خشکت
بر زخم‌های تو چگونه خون نبارم؟

در کربلای غربت تو، تاب ماندن...
از کربلایت پای برگشتن ندارم

من آمدم، بی‌شک تو هم می‌آیی آخر
ای مهربان! ای روشنی‌بخشِ مزارم!

از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز...

  شعر شاعر هندی برای اربعین حسینی؛ این قافله تمام نفس، هر قدم گریست

مریم سقلاطونی:

پای زخم آلود من! طاقت بیاور می‌رسی
صبح فردا محضر ارباب بی‌سر می‌رسی

صبح فردا پابه‌پای اشک بانوی دمشق
زخمی و رنجور... پابوس برادر می‌رسی

ای دل بی‌تاب من! آرامشت را حفظ کن
شک نکن فردا به آن غوغای محشر می‌رسی

چشم گریانم! صبوری کن که پیش از آفتاب
روبروی صحن گل‌های معطر می‌رسی

چشم در چشم هزار آیینۀ بیرق به دوش
وقت ندبه، در حرم‌های مطهر می‌رسی...

یک قدم باقی‌ست تا آن اجتماع قلب‌ها
می‌رسی ای دیده! با شور مکرر می‌رسی...

رود رود گریه و لبیک و بیرق‌های سرخ
یک ستون مانده... به آن دریای احمر می‌رسی

کربلا... وقت اذان ظهر... روز اربعین
لحظۀ ذکر مصیبت‌های خواهر می‌رسی

عطر یاس دلنشینی می‌وزد در بادها
پای من! روزی به خاک پاک مادر می‌رسی

صبح نزدیک است... آری... صبح موعود عزیز
حتم دارم که به آن روز مقدر می‌رسی

***

محمدحسین ملکیان:

ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را...

هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفت
در موکب نخست، جواب سلام را

از دست خادمان تو نوشید هر که چای
یکجا چشید لذت شُرب مدام را...

گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برد
اشک علی‌الدوام ، قوام کلام را

«ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش»
ما قابلیم نوکری این امام را

پای پیاده آمدم و روی من سیاه!
پای برهنه نیستم این چند گام را

با دست خالی آمدم و روی من سیاه!
چیزی نبود قابل عرض این مقام را

مصراع آخر است، رسیدیم کربلا
باید چه کرد این همه حُسن ختام را؟"

مریم کرباسی:

شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست

بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست

غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا
که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست

میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید
تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست

همیشه آن‌که نرفته است، بی‌قرارتر است
همیشه آن‌که نرفته است، کم‌سعادت نیست

و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست

خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این‌همه دل‌دل کند که فرصت نیست

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران