یادداشت ـ اسماعیل آذر| «سایه» در خورشید شعر
شهریار گفته است «سایه» تمامِ غزل بعد از من است. اگرچه سخن شهریار مقرون به صحت است؛ ولی در حقیقت غزل سایه تمامی غزل اصیل و پرعاطفه شاعران معاصر است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هوشنگ ابتهاج پس از تحمل یک دوره بیماری، بامداد 19 مرداد در سن 94 سالگی درگذشت. با رفتن سایه آخرین برگ از دفتر پرحادثه غزل معاصر ورق خورد و شعر پارسی واپسین بازمانده سترگ خویش را از دست داد.
«سایه در هندسه زمان» بر آن است که با گشودن پنجرهای به جهان شعری و هنری هوشنگ ابتهاج، پرتوی روشنگر بر برخی زوایای مغفولمانده شعر و هنر او بتاباند و این کار را از رهگذر گفتوگو با کارشناسان و درج و بازتاب وفادارانه آرا و نظریات آنها پی میگیرد.
اسماعیل آذر، استاد دانشگاه و پژوهشگر در حوزه ادبیات، در یادداشتی که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده، به بررسی شعر سایه در قیاس با دیگر سرآمدان ادب فارسی پرداخته است. به اعتقاد آذر، سایه غزل عاشقانه را به ساحت جامعه برد. یادداشت این استاد دانشگاه را میتوانید در ادامه بخوانید:
غزل سایه
نخست کلیتی در مورد شعر سایه
شهریار گفته است سایه تمام غزل بعد از من است. اگرچه سخن شهریار مقرون به صحت است؛ ولی در حقیقت غزل سایه تمامی غزل اصیل و پرعاطفه شاعران معاصر است. سایه غزل عاشقانه را به ساحت جامعه برد. اگرچه غزلهای سایه بیشتر با اجتماع و اجتماعیات گره خورده است، ولی شکوه غزل ایرانی را حفظ کرده است.
از ویژگیهای غزل او لحن و موسیقی شعر است، سایه از نظر شخصیتی ـ براساس آنچه از شعرش برمیآید ـ بسیار مهربان و عاطفی است. همین عاطفهمندی او در شعرش هم تجلی پیدا کرده است. نیما شعری دارد که بخشی از آن را میآورم:
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
فریاد میزنم...
من درد میبرم
خون از دورن دردم سرریز میکند
من آب را چگونه کنم خشک
فریاد میزنم...
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست
یک دست بیصدا است...
همیشه فکر میکنم این شعر را ابتهاج سروده است؛ به دلیل اینکه او را دارای احساس مشترکی با نیما میدانم. از شعر نیما، تنهایی، عاطفه، رنجهای مرسوم و از این دست حرفها بسیار شنیده میشود. در شعر ابتهاج بیشتر جامعه پیرامونش سایه دارد، نه خود. سایه گاهی وجه مشترکی با حافظ پیدا میکند و آن، اینکه به عنوان «نوع» در شعری تجلی مییابد. «من» سایه در شعر، «منِ» منفعل نیست، «من» خلاق» است. آن «من» نیست که هویت ابتهاج را فاش میکند.
شاعران، غزل را بیشتر برای معانی عاشقانه خلق میکنند؛ ولی میبینیم که حافظ در میان غزل، عشق را رها کرده و میگوید:
هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
و یا:
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعم گردان به درویشی و خرسندی
و مضمونی مشابه در شعر سایه:
برآید سرخ گل، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آراد تباهی
بهارا، شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
سایه در بخشی از آثارش جامعه را به آرامش دعوت میکند:
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهم رسید آخر
و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده
بنشینیم و بیندیشیم
موسیقی و سایه
سایه شانه به شانه موسیقی ایرانی بالیده و بزرگ شده است. کمال او در فهم درست از موسیقی است. شعر او گواه بر سخن من است. اینکه چرا شعر سایه فراوان دستمایه خوانندگان طراز اول کشور ما شده به دلایل زیر است:
1. کوتاه بودن بحرهای عروضی:
ای عشق همه بهانه از توست
من خاموشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه از توست
به واژگان زیر در این دو بیت توجه کنید:
خاموشی(= سکوت، سکون)، ترانه، بانگ، زمزمه.
2. اوزان آهنگین مانند:
مژده بده مژده بده یار پسندید مرا
سایه او گشتم او برد به خورشید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنم قبلهنما خم شد و بوسید مرا
3. موسیقی حروف و واجآرایی و هجاهای بلند:
بیا ساقی آن می که جام آفرید
به من ده که جان جامه بر تن درید
کجا تن کشد بار هنگامهاش
که او جانِ جان است و جان جامهاش
الف: هجاهای بلند مانند: بیا، ساقی، آن، جام، آورند، جان، جامه، کجا، بار، جان(سه بار تکرار)، جامه(تکرار)
ب: واجآرایی «ج» در واژههای جام، جان، جامه، کجا، جان، جان، جان، جامه
ج: «جامه بر من درید»، یادآور گوشه «جامهدران»
حرکت رو به جلو
این که گفته شده ابتهاج با نیما همراه بوده و حرکت رو به جلویی نداشته، غلط سخنی است. ابتهاج همیشه در اوج بوده و همواره در شعرش نوعی تعالی مفهومی وجود دارد. یاد خاطرهای افتادم در سالهای دور در مورد نوازندگی استاد بزرگ، جلیل شهناز. شخصی سخنی بیراه گفت، این که شهناز گوشهها و دستگاههای موسیقی را کامل اجرا نمیکند. به او گفتم او هرچه مینوازد، دستگاه و گوشه نوینی است که خلق میکند. در حقیقت حضرت استاد جلیل شهناز خود گوشه و دستگاه را به وجود میآورد. ابتهاج یکی از نادرترین شاعران معاصر است که غزل را در ذهن و زبان جامعه جاری کرد.
برداشت آسمان را
چون کاسهای کبود
و صبح سرخ را
لاجرعه سر کشید
آنگاه
خورشید در تمام وجودش طلوع کرد
این شعر کوتاه متضمن 14،15 کلمه و چهار فصل است. مفهومی را که شعر با خودش حمل میکند، خیلی بیشتر از واژگانی است که بار مفهوم را به دوش کشیده است.
در شعر «به نام شما» بیت زیر را مرور فرمایید:
تنور سینه سوزان ما به یادآرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
حال این چند واژه را جدا از شعر تکرار کنیم:
«تنور، سوزان، آتش، پخته، خام» تناسب واژهها مبیّن قدرت شاعری ابتهاج است. حتی لحظههایی که سایه با فردوسی همنشینی میکند تا چه مایه و تا کجا به حکیم طوس نزدیک میشود:
جهان در ره سیل و ما در نشیب
برآمد ز آب خروشان نهیب
که خواهد رسید ای شب آشفتگان
به فریاد این بیخبر خفتگان
مگر نوح کشتی بر آب افکند
کمندی به غرقاب خواب افکند
سایه و حافظ
شعر سایه نشان از این دارد که او دیوان شاعران بزرگ را با تأمل مطالعه کرده است، در صف آثار، حافظ در رأس حضور دارد. این که سایه توانست حافظ را با روشی خوب و پاکیزه، تصحیح انتقادی کند و از پس این کار خوب برآمد، نشان از عشق به حافظ دارد. آن چه اهمیت دارد، این است که ابتهاج از حافظ تقلید کرده ولی هوشمندانه، مدبّرانه، با حوصله و تأمل کامل. برای نمونه اگر شهریار از حافظ بهره برده، وزن و شکل و واژگان و بسیاری دیگر از عناصر شعر حافظ را وام گرفته است:
حافظ: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
شهریار: ای چشم خماری که کشد سرمه خوابت
حافظ: منم که گوشه میخانه خانقاه من است
شهریار: منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
و از این خیل مثالها فراوان است. البته شهریار با تمام استواریها و حلاوتها و زیرکیهای شهریارانه این کار را کرده است؛ ولی کار ابتهاج متفاوت است:
حافظ: خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
سایه: دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
حافظ: حالیا خانه برانداز دل و دین من است
سایه: حالیا عشوه عشق تو ز بنیادم برد
حافظ: این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
سایه: این مطرب از کجاست که از نغمههای او/ بر خانه خراب دلم سیل درد ریخت
نتیجه این است که ابتهاج نشانههای شعر حافظ را به گونهای در غزل خود میپاشد که فقط گاهی از شعر او عطر غزل حافظ به مشام میرسد.
انتهای پیام/