خاطرات اسیر فلسطینی؛ «۵ هزار روز در برزخ»|۲۷- شوک بزرگ بعد از اطمینان به آزادی در معامله تبادل اسرا
خبر انجام معامله تبادل اسرا رسما اعلام شد و ما بسیار خوشحال بودیم و به ویژه من مطمئن شده بودم که به زودی آزاد میشوم و هیچ شکی در این زمینه نداشتم اما سرنوشت به شکل دیگری رقم خورد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، «5 هزار روز در برزخ» عنوان کتابی است که «حسن سلامه» اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستانهایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندانهای رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف میکند. حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور «یحیی عیاش» فرمانده گردانهای عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد.
فصلهای ابتدایی این کتاب شرایط بغرنج و عجیب اسرا در سلولهای انفرادی را وصف میکند؛ سلولهایی با طول 2 متر و عرض یک متر که پر از انواع حشرات و حیوانات موذی و آزاردهنده است و اسرا دائما در معرض حملات شبانه نگهبانان قرار دارند. حسن سلامه که در یک عملیات کماندویی منجر به کشته و زخمی شدن دهها صهیونیست شده بود به خوبی توضیح میدهد که علیرغم همه محدودیتهای وحشتناک در زندان اما هرگز تسلیم نشد و دشمن را مجبور کرد تا به خواستههای او تن بدهد.
«خالد مشعل» رئیس سابق دفتر سیاسی جنبش حماس و رهبر این جنبش در خارج نیز مقدمهای برای این کتاب تدوین کرده است.
ترجمه این کتاب در قالب نقل قول از زبان نویسنده آن به صورت خلاصه در چند فصل ارائه میشود.
اطمینان به آزادی در معامله تبادل اسرا
اعتصاب غذای ما تا 15 روز ادامه داشت تا اینکه یک اتفاق بزرگ افتاد. یادم هست که سه شنبه بود و ما اصلا حال خوبی نداشتیم و ناگهان دکتر ضرار ابوسیسی به من مژده داد که معامله تبادل اسرا انجام شده و برادرمان خالد مشعل این موضوع را به زودی اعلام خواهد کرد. همچنین قرار است بنیامین نتانیاهو که در آن زمان نخستوزیر رژیم اشغالگر بود نیز در این باره صحبت کند. دکتر ابوسیسی گفت از طریق رادیو الاقصی شنیده که همه فلسطینیان در منطقه خان یونس در حال حرکت به سمت خانه ما هستند تا آزادی من را جشن بگیرند.
بعد از آن رسما خبر انجام معامله تبادل اسرا اعلام شد و ما بسیار خوشحال بودیم و به ویژه من مطمئن شده بودم که به زودی آزاد میشوم و هیچ شکی در این زمینه نداشتم. نزدیک مغرب بود که با عاهد صحبت و توافق کردیم من اعتصاب غذای خود را بشکنم تا من را به سلول خودمان برگردانند و آنجا بتوانم اخبار معامله تبادل اسرا را پیگیری کنم. سپس به اداره زندان خبر دادم که میخواهم اعتصاب غذا را به پایان برسانم و آنها از من خواستند تا چیزی بخورم اما گفتم باید ابتدا به سلول خودمان برگردم. اداره زندان اعلام کرد که امروز امکان بازگشت وجود ندارد و بنابراین من تصمیم گرفتیم تا فردا صبر کنم و چیزی نخوردم.
فردا صبح زمانی که اداره زندان مطمئن شد اعتصاب غذایم را شکستهام مرا به سلول خودم بردند و عاهد به تنهایی اعتصاب غذا را ادامه داد. من شروع به پیگیری اخبار معامله تبادل اسرا از طریق رادیو و تلویزیون کردم و دیگر مطمئن بودم که به زودی آزاد خواهم شد تا اینکه شب در تلویزیون دیدم رئیس شاباک که خطاب به شهرکنشینان صهیونیست صحبت میکرد گفت، حسن سلامه یک خرابکار است و هرگز آزاد نخواهد شد! آنجا بود که فهمیدم قرار است همینجا بمانم!
شوک بزرگ و ادامه شرایط جهنمی در زندان
این خبر واقعا برایم تاسفبار بود، هیچ وکیلی نیامد تا با او حرف بزنم و با خانوادهام نیز نتوانستم ارتباط بگیرم. اما با خودم گفتم که نباید ضعف نشان دهم و علیرغم اینکه اعتصاب غذا قوای بدنیام را تجزیه کرده بود اما تصمیم گرفتم فورا از این وضعیت خارج شوم. صبح روز بعد در ساعت استراحت به حیاط رفتم و مقابل چشم مسئولان عقدهای و کینهتوز زندان شروع به ورزش کردم، بدون اینکه با هیچ یک از آنها حرفی بزنم. خدا میداند که چقدر حالم بد بود و نمیتوانستم تکان بخورم اما به ورزشم ادامه دادم.
یکی از مسئولان اداره زندان شروع به زدن حرفهای تحریکآمیز و فحاشی علیه من کرد. واقعا مرگ برایم هزاران بار بهتر از شنیدن فحاشیهای دشمن بود. اما خویشتن داری کردم و به گونهای رفتار نمودم که انگار چیزی نمیشنوم. لبخند زدم و ورزشم را ادامه دادم؛ انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
از زمان اعلام تا اجرای معامله تبادل اسرا در 18 اکتبر 2011 تقریبا یک هفته یا 5 روز طول کشید. اسرا را در منطقه النقب جمع کرده بودند و زمانی که نام اسرایی که از زندان آزاد میشدند را در رادیو شنیدم کمی درد و رنجم کم شد. اما نام هیچ یک از همسلولیهای قبلی و دوستان من همچون محمود عیسی و عبدالناصر عیسی و عثمان و ... در میان آزادشدگان نبود. به همین دلیل احساس کردم مشکل بزرگی پیش آمده است.
در این دوره اعتصاب غذای جبهه مردمی فلسطین تمام شده بود و رفیقم عاهد بعد از 18 روز اعتصاب غذا نزد من برگشت. اوضاع برایم غیرقابل تحمل بود و نمیتوانستم باور کنم که آزاد نشدم. احساس میکردم زخم عمیقی درونم وجود دارد؛ به ویژه زمانی که شماتتهای مسئولان کینهای زندان را میشنیدم. اما این چیزی بود که خداوند مقدر کرده بود و او میخواست. شنیدن صدای نامزدم غفران در رادیو قدرتم را برای تحمل این وضعیت بیشتر میکرد و ما مجددا ارتباط برقرار کردیم.
در این مرحله سخت، ارتباطم با غفران موجب آرامش روح و روانم میشد. همراه دیگر اسرا که در سلولهای کناری من بودند اخبار معامله تبادل اسرا را تا زمان اجرای آن پیگیری میکردیم وزمانی که شادی اسرای آزاد شده و و خانوادههای آنها را میدیدیم احساس میکردیم درد و رنجهایمان بسیار کم شده است. توکل ما به خدا بود و تنها با او معامله میکردیم و میدانستیم هرچه که خدا بخواهد همان میشود و قطعا خداوند مصلحت ما را میداند.
بعد از مدتی وکیلی به دیدارم آمد و من خواستم آزادی برادرم اکرم را به خانوادهام تبریک بگوید و همچنین به جنبش حماس نیز بابت ثبت این دستاورد بزرگ بسیار تبریک بگوید. ما تا پایان سال 2011 در زندان عسقلان ماندیم و بعدا خبر دادند که بار دیگر به سلول زندان ریمون منتقل خواهیم شد.
بازگشت به سلول ریمون
انکار نمیکنم که بازگشت به سلول ریمون برایم بسیار سخت بود و اصلا نمیدانستم چه اتفاقی افتاده یا چه اتفاقی قرار است بیفتد. هیچ کس در این زندان نمانده بود حتی برادر، ابوابراهیم السنوار. متاسفانه اکنون در سال 2021 که این کتاب را مینویسم باز هم نمیدانم چه اتفاقی افتاده و من و دوستانم چرا آزاد نشدیم. ما خواستار تشکیل کمیتهای برای ارزیابی مرحله اخیر مذاکرات تبادل اسرا شدیم اما کسی جوابمان را نداد و ما همچنان در سلولهای انفرادی ماندیم.
روزای بسیار سختی بود و من احساس سربازی زخمی را داشتم که تنها در میدان جنگ رها شده و کسی به فریادش نمیرسد. هیچ کس نمیتوانست احساس ما و خانوادههایمان را بفهمد اما نباید روحیه خود را از دست میدادیم. اما در هر صورت دستاورد بزرگی رقم خورده بود و آزادی صدها اسیر که مدت طولانی از عمر خود را در زندان گذرانده بودند اتفاق بسیار خوبی محسوب میشد.به ویژه اینکه دشمن تصور میکرد این زندانها تبدیل به قبر همه اسرای فلسطینی میشود.
ادامه دارد.....